راهروی اون زیر زمین لعنتی که بوی تند خون و آهن میداد پر شده بود از سر و صدای زندانی ها، نمایش به راه افتاده بود، چیزی که هوسوک مدت ها بود دنبال چنین فرصتی میگشت تا تهیونگ رو به زانو در بیاره اما میدونست اون بهش چنین فرصتی رو نمیده، تهیونگ سرسخت ترین مردی بود که میتونست توی تمام عمرش ببینه._بهت گفت دستور رئیسِ پس اگه از جلوی در کنار نری برات بد تموم میشه!
صدای تهدید وار جان بود که به گوش تهیونگ رسید، در حالیکه که داشت انگشتاش رو دونه به دونه با باند میبست اخم کرد و سرش رو بالا گرفت کمی کج کرد تا جلوی در رو چک کنه.
_اون اینجا چیکار میکنه!تهیونگ زیر لب زمزمه کرد و به پیچیدن باند دور انگشت شَستش ادامه داد.
_برو کنار!
جان جلوی در اتاق ایستاده بود و داشت با عصبانیت به کلارک نگاه میکرد، اما اون نگهبان از جاش تکون نمیخورد.
_بودن تو اینجا بهش کمکی نمیکنه به هر حال اون کارش امشب تمومه.کلارک نگهبانی که به دستور هوسوک اکثرا مراقب تهیونگ بود به جان با پوزخند گفت و از جلوی در کنار رفت تا اون وارد بشه، انگار به اینکه تهیونگ توی اون مبارزهی سنگین میبازه خیلی مطمئن بود.
_حرومزاده.جان زیر لب پچ پچ کرد و به سمت تهیونگ رفت که با اخم کمرنگی بهش نگاه میکنه، برای چند ثانیه بی حرکت ایستاد و بعد با برداشتن یکی دیگه از باند های روی میزی که تهیونگ بهش تکیه داده بود، نفس کلافه ای کشید و با گرفتن دست تهیونگ و کشیدنش به سمت خودش کشید و شروع کرد به بستن باند دور انگشتای باقی مونده اش.
_خودم میتونم.تهیونگ میخواست دستش رو عقب بکشه که جان مستقیم به چشمای فرمانده اش خیره شد و محکم تر باند رو دور مچ دست تهیونگ پیچوند، میدونست قراره شاهد اخم و لجبازیاش باشه.
_من قابلیت هات رو زیر سوال نبردم، دارم کمک میکنم آماده بشی.
_چطوری اومدی اینجا؟جان سرش رو پایین آورد و همینطور که با گرهی ریزی بستن باند رو تموم کرد دست دیگه ی تهیونگ رو بالا گرفت و توضیح داد.
_یکی سفارشت رو به رئیس زندان کرده انگار طرف ماست، نمیدونم کیه اما طوری که من شنیدم انقدر بهت اعتماد داره که میدونه زنده برمیگردی و به محض اینکه مبارزه رو ببری مارو از زندان خارج میکنه!تهیونگ هم مثل جان نگاهش رو به باندی که به سرعت و حرفه ای داشت دور انگشت و مچ دستش بسته میشد نگاه کرد، اون کی بود که انقدر به تهیونگ اطمینان داشت؟ ذهنش مشغول شد، یادش نمیومد کسی توی زندگیش وجود داشته باشه که انقدر بهش اعتماد کنه.
_میدونم منو تو رفاقتی نداریم و یارِ شبای مستی هم نیستیم اما باید بدونی چون برای جونگ کوک مهمی برای منم هستی و میخوام امشب به حرفام کنار رینگ گوش بدی تهیونگ.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)
Action_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه و جئون جونگ کوکی که اد...