«لمس دردی که انعکاس روحش بود»نگاهش به آسمون بود و سیگار بین انگشت های کشیده و جذابش در حال سوختن بود، نمیدونست چند ساعت از حالتی که برای ردی به جا گذاشتن از خودش به مکان های ممنوعه ای که میشناخت رفته بود گذشته، اما تمام اون دو روز از جونگ کوک بی خبر بود، حتی صحبت کردن با جان و توضیحاتی که از روی کمک بهش میداد هیچ تاثیری روی پیدا کردن اون پسر نذاشته بود.
انگار هیچوقت داخل اون کشور همچین کسی وجود نداشت، قبل از بالا بردن سیگارش و گذاشتنش روی لب های سردش دَم عمیقی گرفت و بازدمش رو کلافه به بیرون فرستاد، نگاهی به اطراف انداخت، اسکله از همیشه خلوت تر بود ، پس همینطور که کام دیگه ای از سیگارش میگرفت قدم های سنگین و خسته اش رو به سمت قایقی که با فاصله ی نسبتا کمی ازش قرار گرفته بود، برداشت. نمیتونست نگاه گستاخش رو حتی پشت اون لنزهای طوسی که به لطف تراشه قابلیت های دید فراتری پیدا کرده بود پنهان کنه چون برای دید زدن موقعیتش به اون ها نیاز داشت، پس با دو بار پلک زدن سعی کرد تصویر قایق بزرگ و شخصی که روش زوم شده بود رو ببینه!
اون قایق مثل دو شب گذشته همچنان توی تاریکی فرو رفته بود و این نشون میداد جونگ کوک هنوز برنگشته، درحالیکه جان به تهیونگ اطمینان داده بود که پسر کوچیکتر نمیتونه مدت زیادی از کشور دور بمونه ولی حالا دو روز کامل گذشته بود و تهیونگ هنوز معشوقه ی زیبای خودش رو ندیده بود.
زیر لب "لعنتی" به شانس تاریکش فرستاد که مجبور بود بخاطر ردیابی نشدن تراشه و لو نرفتنش از طریق سازمان اطلاعات اون شهر سرد به عنوان یه بی هویت ازش استفاده کنه، تهیونگ حتی نمیتونست به طور درستی از جان هم کمکی بگیره چون به محض رسوندنش به اسکله و توضیحات سریعش، به فرودگاه برگشت و با بلیط دو پروازه اش به کره اون رو تنها گذاشت.
این چیزی نبود که تهیونگ ازش گِله ای داشته باشه، فقط قلب بی طاقتش و احساس سنگینی که هر بار توی شکمش میپیچید باعث میشد نگران باشه برای اینکه نتونه جونگ کوک رو ببینه حتی اگر ماه ها ازش بگذره، ولی امید داشت به فردا، به فردایی که قرار بود به لطف جان دوباره اطراف سازمان مخفی اطلاعاتشون بچرخه و راهی برای نفوذ به اون ساختمون پیدا کنه درحالیکه قطعا این حرکت برای تهیونگ آسون نبود و خطرات احتمالی زیادی براش وجود داشت.
_عاح، شوخیت گرفته؟
با خوردن قطره های یکی در میون بارونی که مطمئنا تا دقایق دیگه ای رو به تندی میرفت فیلتر سیگارش رو زیر پاهاش انداخت و بعد از له کردنش توسط پاشنه ی پوتینش، دستش رو سایهبون چشم هاش کرد و قدم های تندش رو به سمت قایق خودش برداشت، اون جان احمق وقتی توی فرودگاه بودن بهش گفته بود یه خونه براش خریده که باید مراقبش باشه اما نگفته بود منظورش از خونه، یه قایق بزرگ و تفریحی ای که روی آب قرار گرفته که هر بار به تیرگی دریا نگاه میکنه ترس عمیقش بهش برمیگرده ... یعنی اون لعنتی از چنین چیزی خبر نداشت؟ بهتر بود که از عمد این کار رو نکرده باشه چون تهیونگ قسم میخورد میتونست شکنجه گر خوبی برای اون پسر باشه.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)
Action_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه و جئون جونگ کوکی که اد...