«فریادی که همرنگ سکوت شد!»
( دو ماه بعد )صدای تشویق و همهمه ی جمعیتِ طالبِ خون و قدرت هر لحظه بالاتر میرفت چون دو نفری که داخل اون اتاقک شیشه ای که از داخل فقط سیاه بود و از بیرون برای تشویق کننده ها قابل دیدن بود با هیجان بیشتری مبارزه میکردن و این به تمام اون ها وایب پر قدرتی میداد.
نگاه مبارزِ خارج از رینگ که به سرعت در حال بستن بانداژ کشی دور انگشت هاش بود به اطراف چرخید و پوزخند کمرنگی زد، انرژی وحشی ای که سر تا سر سوله بود براش سرگرم کننده بنظر میرسید چون میدونست اون یه فایت زیر زمینی معمولی نیست، افرادی که اونجا حضور داشتن حتی صورت خودشون رو پشت ماسک های سرخ رنگی که نشونه ی اتحادشون بود پنهان میکردن، شاید کسی نمیتونست بین اون هیاهوی قوی صدای ترس واقعی رو بشنوه اما هر مبارزی که وارد اون قفس شیشه ای میشد و اگر شانسی برای زنده موندن میاورد میتونست صدای خُرد شدن استخون های مبارز بازنده رو که خوراک اون دو تمساح های زیر اون قفس آبی میشدن رو با گوش هاش خودش بشنوه!
شاید هیجان فایت بیشتر میشد وقتی که اون ها توی اوج مبارزه و عرق ریختن و ضربه هایی که به بدن های خسته ی هم میزدن حس کنن زیر اون شیشه ای که ایستادن تمساح به سمتشون حرکت میکنه و منتظره تا دریچه باز بشه اما قطعا برای ترس واقعی ذهنشون چنین چیزی زیادی بود!
_یه بار دیگه بهم بگو دقیقا اینجا چه غلطی داریم میکنیم و هنوز پشیمون نشدیم؟!
پسری که کنار مبارز ایستاده بود با اخم کمرنگی پرسید اما جوابی نگرفت، چون مبارز حتی یه لحظه ام نگاهش رو از طرز حرکت ها و فن های اون دو مبارز داخل قفس برنمیداشت و آنالیزشون میکرد، هر بار که میخواست توی مسابقه های زیرزمینی یا فایت های خیابونی شرکت کنه زودتر از همه اونجا بود تا رفتار و طرز فکرشون رو متوجه بشه و حرکت های اون هارو آنالیز کنه، چون شناختن برای اون اولیت واقعی بود و اگر کمی راجع بهشون میتونست بفهمه قطعا برای بدست آوردن نقطه ضعف هم راهی پیدا میکرد.
_این یه حماقت واقعیه، تو بدون فایت ام میتونی اطلاعات بگیری از رئیسشون نه اینکه بری داخل رینگ و مقابلش مبارزه کنی!
_اون موقع بخش سرگرم کننده و هیجانیش کجاست؟
مبارز جواب داد و بالاخره صدای فریاد جمعیت اوج گرفت و بلند شد، بنظر میرسید ساق پای چپ یکی از اون مبارز های داخل قفس شکسته باشه چون به سرعت روی زمین شیشه ای ول شد تا به خودش بپیچه و ناسزا بگه اما کسی که خارج از رینگ با دست هایی که روی سینه اش قفل شده بود ریموت اون دریچه رو داشت حتی به بازنده فرصت نفس کشیدن هم نداد ، بلکه به سرعت دریچه ای که مبارز روش افتاده بود رو باز کرد و اون مرد بدون هیچ کنترلی داخل آب افتاد، صدای هیاهوی جمعیت برای ثانیه ای قطع شد و دوباره اوج گرفت همه در حال تماشا کردن مردی بودن که زیر قفس داخل آب در حال خفه شدن بود و مدام دست و پا میزد.
KAMU SEDANG MEMBACA
𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌)
Aksi_اسـلـحـه_ نویسنده: راحیل کاپل: ویکوک ژانر: جنایی، دارک، اکشن، انگست، ماجراجویی، اسمات، رمنس خلاصه: فرمانده تهیونگ، عاشق دل شکسته ای که برای گرفتن انتقام قتل دوستپسرش تراشه ای رو می سازه که عاقبت همهاشون رو نامعلوم میکنه و جئون جونگ کوکی که اد...