part"1

19.2K 1K 109
                                    

به نام خدای رنگین کمان:)
قبل از خوندن لطفا فیلم بالارو ببینین💜

...................................

-تهههههه...زود باش پسر...اون کونتو جمع کن برو اون دخترا منتظرتن...
چشمام و چرخوندم و تکیم و از دیوار گرفتم...
گوشیم و تو جیبم برگردوندم...
کاش فقط ۵ دقیقه میزاشت نفس بکشم...
از پشت دیوار اومدم جلو و پشت میز بار قرار گرفتم.
دخترا و پسرا با دیدنم صاف وایسادن و چشماشون قلبی شد و شروع کردن هو کشیدن...
لبخند باکسیم و نشونشون دادم و دکمه ی پنجم لباسمم باز کردم و ارنجم و رو میز گذاشتم و با کمی خم شدن و چشمک دختر کُشم گفتم: چی میل دارین بانوان زیبا...
۶ دختری که به زور جلو وایساده بودن همهمه کردن که دستم و بالا گرفتم که بار کلاً ساکت شد...
یه ابروم و بالا انداختم و با صدای بمم گفتم: یکی یکی...
دختر اول خودش و رو میز تقریبا پهن کرد و با عشوه ی شدیدی گفت: هرچی اقای خوشتیپمون بگه...من همونو میخوام...
و لیسی به لبش زد...
تک خنده ای زدم و گفتم: همه همین نظرو دارن؟
همه تایید کردن...
برگشتم و استینامو زدم بالا گفتم: اوکی...پس شروع کنیم...
دوتا ویسکی طعم میوه رو برداشتم و با حرکت روانِ دستم چرخوندم و باهم مخلوط کردم...
کلِ بار رفته بود رو هوا و همه تقریبا نگاهشون رو من بود...
جام های بلوری رو دونه به دونه با نظم روبروشون قرار دادم و تکه های میوه رو با فاصله ی زیاد و با مهارت انداختم توشون و تیکه اخری رو با یه چشمک تو دهنِ مبهوت دختر مو نارنجی گذاشتم...
تکه های یخ هم به همین ترتیب و در اخر ویسکی هارو توشون خالی کردم...
جام ها رو کمی طرفشون کشیدم و گفتم: نوش...
همشون با شیفتگی نگام میکردن و تعریف میکردن...
لبخندی زدم و از پشت بار خارج شدم...
رعیس بار روبروم قرار گرفت.
-هی ته...کارت مثل همیشه محشر بود...
-میدونم سوگون...نیازی به تعریف نیست...
خندیدو زد به بازوم.
-تو کِی وقت میکنی ورزش کنی که اینهمع عضله داری لعنتی...
-فک کن ارثیه...
و خندیدم.
-امکان نداره احمق...مطمعنم باشگاه میری.
-من پول اجاره خونمم ندارم سوگ...
-نمیدونم بیخیال...شب چکاره ای؟
چشمام و چرخوندم...
-بازم؟
-ببین اینیکی واقعا جیبت و پر از پول میکنه...حتی مطمعنم میتونی این ماه باشگاهم ثبت نام کنی اگه راضیش کنی.
-کجاست؟
-اونطرف.
و با چشم به دختر قدبلند و بلوند اشاره کرد که زیبا بود...
چشم ازش گرفتم و به سوگون چشم دوختم.
سوگون: گفته فقط تورو میخواد...تقریبا دوهفته هست میاد و نگات میکنه...شاید مخشو زدی بلاخره از تنهایی دراومدی هوم؟
-چرنده...دخترا فقط واسه اون پایین له له میزنن نه چیز دیگع ای.
خندید.
-حالا یالا منتظرش نزار.
و منو هول داد طرف اون دختر.
اروم دستی تو موهام کشیدم و به طرفش رفتم.
با دیدنم چشماش برقی زدو پاهاش و اروم از روی هم برداشت و کنار هم چفت کرد.
بهش رسیدم.
-سلام...
لبخندی زدو بلند شد...
-سلام...
-شنیدم دنبالم بودی...
بازم لبخند زدو موهاش و پشت گوشش داد.
-اره...دنبالت بودم...
-خب‌..‌اینجام...در خدمتت.
اب دهنش و قورت داد و اومد جلو تر.
-تمام و کمال...در خدمتمی؟
حالت فکر کردن به خودم گرفتم‌..
-بجاش باید جبرانش کنی.
اومد جلو تر‌..
-جبران میکنم...
دستش و روی گردنم کشید...
-اوهوم...خوبه‌...
مچ دستش و گرفتم و کشیدم و بردمش اتاقک پشت بار...
به دیوار چسبوندمش و بهش چسبیدم...
تو گردنش اروم زمزمه کردم: شنیدم دوهفته منتظرم بودی...
پاهاش و باز کرد و دور کمرم پیچید...
با صدای نازک و پر عشوه ای گفت: دوهفتست حتی تو خوابامم داری به فاکم میدی هیولای جذاب.
خندیدم...
-چه رویای قشنگی بوده پس...

Hidden LoveWhere stories live. Discover now