(با پایانش...تازه همه چیز شروع میشه...)
با اهنگ lovely بیلی ایلیش بخونین...لطفا....
...
...
با تمام سرعت فقط رفت طرف اتاقی که تهیونگ توش بود...
از پله ها بالا رفت...
خودش وسریع رسوند و در وبا تمام سرعت بازش کرد...نگاهش به تخت افتاد و نفسش حبث شد...
تخت خالی بود و کسی تو اتاق نبود...
با خشم و استرس درو به هم کوبید و برگشت و از پله ها پایین رفت...باید از عمارت خارج میشد...
باید فرار میکرد...
باید خودش و گم و گور میکرد...
زیر لب تکرار میکرد...-باید برم...باید برم...باید فرار ک...
پایین رفتنش مساوی شد با دیدن دونفر تو سالن ...
حرف تو دهنش خشک شد...
روی مبل نشسته بودن و از شرابی که مخصوص خودش بود مینوشیدن...شوکه شد...
عصبی شد...
اون دوتا...
پس خودشون اومدن برای کشتن من.جیهوپ نگاهش به جویون افتاد و ابروهاش بالا رفتن...
العان بیش از اندازه بی پناه میرسید...
یونگی که حضورش و حس کرده بود با پوزخند بدون اینکه نگاهش کنه گفت: جویون...نمیخوای از مهمون هات پزیرایی کنی؟جویون با خشم دوتا پله اخر هم پایین رفت و دست به جیب به اونا خیره شد...
نباید نشون میداد بازی رو باخته...
بدم باخته...اونم پوزخند زد...
-مهمونی که خودش خودشو مهمون کنه که مهمون نیست...مزاحمه.
جیهوپ خواست چیزی نگه و بزاره اون دوتا هرکار خواستن بکنن و هرچی خواستن بگن.اخرش معلوم بود...
برنده مشخصه...
پس در سکوت فقط شرابش و نوشید...
لامصب عجب چیزی بود..جویون رو مبل روبروی یونگی نشست.
یونگی با نیش و کنایه گفت: مشتاق دیدار بودم...بعد از اینهمه سال.
جویون وحشی نگاش کرد...
-اما من اصلا نمیخواستم توله های جعون رو ببینم.یونگی بلند خندید...
-خودتم خوب میدونی از این توله ها چه کار ها که برنمیاد...بازی رو باختی...ورق برندت از دستت لیز خورد...و بازم طوری رفتار میکنی انگار برنده ای؟
جویون دندون هاش و روی هم کشید...-من همیشه برندم.
-هوم...اره...تو خیالاتت.
-میدونی که حق نداری حتی بهم دست بزنی؟...وگرنه با دادگاه طرفی.
(مافیا ها برای خودش قانون و دادگاه جدا دارن)
یونگی تک خند زد: دادگاه؟..اه اره درسته...دادگاه.
و تو هوا بشکنی زد.
-اینقدر ازت مدرک دارم که خود دادگاه سرتو ببره...اما نه...من قرار نیست دستم و به خون کثیفت الوده کنم...نه فقط من...نمیزارم هیچکدوم از جعون ها این کارو بکنن.جویون چشماش و ریز کرد...
اگر نمیخواد منو بکشه پس...
جیهوپ بلاخره شروع کرد حرف زدن...
-مواد هایی که از طرف جونکوک برات فرستاده شد همش فیک بود...اون موادا به دست عرب ها رسیده و اونا دربه در دنبالتن لی.
YOU ARE READING
Hidden Love
RomanceKookv [completed] -چرا اینجوری نگام میکنی؟ -چیه؟...اذیتت میکنه؟ -نه...عاشق ترم میکنه... :::::::::::::::::::::::::::::: کوکوی/ عاشقانه/ هیجانی/ مافیایی/ معمایی/ کمی اسمات/ ::::::::::::::::::::::::::: *فقط پارت اول برگرفته از فیلمه* 🥇#معمایی 🥇#فیک ...