...(خیانت...)
با شوک... به اون سه جفت چشمِ دلتنگ نگاه میکرد...
به کسایی که با بیمعرفتی از اینجا رفتن و اونارو ترک کردن...
به کسایی که یک ساله ندیدتشون...با همون بهت یه قدم جلو رفت...
باور نمیکرد اونا الان اینجان...
کوک...
اون الان روبروشون وایساده...تهیونگ و جیمین...چقدر عوض شدن...
بخاطر رنگ موهاشون...جیمین موهاش و بلوند کرده و تهیونگ قهوه ای روشن...
و کوک...همونطور مثل همیشه پشت اون دوتا محکم و جدی و دست به جیب وایساده و به من خیرست...جیمین اب دهنش و قورت داد و گفت: جین...هیونگ...
جین قدم دیگه ای به جلو برداشت و گفت: شما...شما واقعی هستین دیگه نه؟تهیونگ با بغض رفت جلو و جین و محکم بغل کرد که باعث شد جین از شوک دربیاد و با بغض و گریه محکم دستاش و دور دونسنگ کوچولوش حلقه کنه...
تهیونگ سرش و تو گردن جین قایم کرد و با بغض گفت: دلم برات یه ذره شده بود هیونگ...
با لبخند اغشته به بغض اون دستش و برای جیمینی باز کرد که کنار کوک مظلوم بهشون نگاه میکرد...
جیمین با اشاره جین که بره تو بغلش دویید و خودش و کنار ته تو بغل هیونگش جا کرد...
جین دوتاشون و محکم به خودش فشار میداد و ابراز دلتنگی میکرد...همش روی موها و پیشونیشون و میبوسید...
اون دوتا هم مث بچه کوچولو ها تو بغلش بیرون نمیومدن...جین نگاهش به کوک افتاد که سرش پایینه و با نک کفشاش به گوشه ی میز اروم ضربه میزنه...
استرس داشت...تمام حرکات کوک رو از حفظ بود...
دستش و از دور اون دوتا با بوسه ی اخر باز کردو اون دوتاهم اشکاشون و پاک کردن و رفتن کنار تا جین بره پیشه کوک...کوک با حس کردن وایسادن کسی روبروش سرش و اورد بالا که مساوی شد با غرق شدن تو اغوش گرم هیونگش...
شوکه شد...اما انگار قلبش یهو اروم گرفت...
ناخداگاه اونم دستاش و اورد بالا و دور هیونگش حلقه کرد..
جین بوسه ای روی موهای کوک گذاشت و با لبخند دستاش و دو طرف صورت کوک گذاشت و نگاش کرد...
-مکنه ی هیونگ...بیمعرفت...یک ساله رفتی خودتو از ما دریغ کردی...حالا هم که بی خبر برگشتی غریبی میکنی.کوک نفس عمیق کشیدو سعی کرد بغضش و قورت بده...با اینحال جین فهمید و دوباره محکم کوک رو بغل کرد...
جین: یه چیزی بگو کوک...خواهش میکنم...
جین هیج ربطی به قضیه ی مامان نداشت...
اون زمان هنوز جین با نامجون اشنا نشده بود...پس از اولشم از اینکه با جین هیونگم قطع رابطه کرد کار اشتباهی بود...
اون تقصیری نداشت...کوک: متاسفم ...هیونگ...
صدای بغض دار جین کنار گوشش اومد:از من معذرت خواهی نکن کوک...از یه نفر دیگه باید معذرت بخوای...خودتم میدونی هیچی تقصیر اونا نیست...
أنت تقرأ
Hidden Love
عاطفيةKookv [completed] -چرا اینجوری نگام میکنی؟ -چیه؟...اذیتت میکنه؟ -نه...عاشق ترم میکنه... :::::::::::::::::::::::::::::: کوکوی/ عاشقانه/ هیجانی/ مافیایی/ معمایی/ کمی اسمات/ ::::::::::::::::::::::::::: *فقط پارت اول برگرفته از فیلمه* 🥇#معمایی 🥇#فیک ...