های گایز🥂
لطفا ووت و کامنت یادتون نره🧡
●○●○●○●○●○
با حس کشیده شدن چیزی روی گردنش کمی تکون خورد و دستش رو روی گردنش کشید. با حس دوباره کشیده شدن اون چیز نرم روی صورتش، پلکاش رو از هم فاصله داد و بعد از دوبار پلک زدن دیدش واضح شد و متوجه ریون که جلوی صورتش نشسته بود شد.
لبخند محوی روی لباش شکل گرفت و با
بالا آوردن دستش به آرومی مشغول نوازش کردن بین گوشای اون گربه مشکی رنگ شد. صدای خرخر از روی لذت ریون باعث خنده آرومش شد و به کارش ادامه داد._تو خیلی خوشگلی ریون!
گربه که انگار از این حرف خوشش اومده باشه، صدای ضعیفی رو از خودش خارج کرد و لبخند لیام با شنیدن اون "میو" ضعیف پررنگ تر شد. لحظهای با یادآوری دیشب و اینکه توی وان خوابش برده بود حرکت دستش متوقف شد.
سرش رو چرخوند و با دیدن زین که طرف دیگه تخت خوابیده بود، لباش شکل o گرفت و خودش رو سمتش کشید.
ریون نگاه چپ چپی به زین که توجه لیامو گرفته بود انداخت و از تخت پایین پرید. لیام قبل از اینکه سرش رو روی سینه مرد بذاره، ملحفه رو روی بدن لختش مرتب کرد و نفس عمیقی از حس بدن سرد زین کشید.هربار که به داستان خودشون فکر میکرد چیزی جز گیج شدگی نصیبش نمیشد. حتی نمیدونست چطور از استریت به گی بودن رسید و چطور علاقش نسبت به زین بیشتر شد در صورتی که تنها کاری که انجام دادن سکس بوده!
بارها موقعیتشون رو برای خودش یادآوری کرده بود.. با اینکه از هر طرف در خطر بود اما وقتی کنار زین قرار داشت، هیچوقت نتونسته بود ترس رو به دلش راه بده. هنوز هم گاهی کابوس شبی که هری رو گرفته بودند میدید اما هر بار که بلند میشد زین کنارش بود!
+حدس میزنم که بیدار باشی..
_نمیتونم بخوابم.
+چرا؟..بخاطر اینکه ومپایری؟
با شنیدن صدای کنجکاو لیام، دستش رو روی کمر لختش گذاشت و به آرومی مشغول نوازش کردن پوست لختش شد.
_یجورایی میشه گفت..
+سوال بپرسم؟
_نه!
لیام جای سرش رو روی سینه مرد جا به جا کرد و مشغول کشیدن خطای فرضی روی بدن خوشفرم مرد شد.
+پس یه چیزی از خودت بگو که کاری کنه تعجب کنم!
سکوت کوتاهی بینشون شکل گرفت و بعد از چند ثانیه صدای زین به گوشش رسید.
YOU ARE READING
I'm Fucking God
Fanfiction"عروسک مسحور کننده ای مثل تو باید مرگی به زیبایی خودش داشته باشه شکلات و مطمئن باش براش بهترین برنامه رو دارم!" فانتزی (ومپایر، گرگینه)، اسمات. زیام/لری. زویی تاپ. تموم شده.