"هری میشه یه قلاده برای این بیاری؟ از وقتی بیدار شده فقط داره پاچه منو میگیره!"برای سومین بار تو اون روز فریاد معترض مکس به گوشش رسید و باعث لبخندش شد.
"اذیتش نکن مکس! هنوز چیزی نخورده، خستس!"
"مثل مامانا رفتار میکنی بیبی."
با اضافه شدن صدای جدیدی که از خیلی وقت پیش نزدیک شدن قدمهاش رو میشمارد، درجه فر رو تنظیم کرد و سمت دوست پسرش که توی یک قدمیش ایستاده بود چرخید.
"به مراقبت ازش عادت کردم.."
"پدرت هنوز راضی نشده ببینتش؟"
نفس سنگینی از سینه پسر بیرون پرید و با از بین بردن فاصله بین بدنهاشون، چونهش رو روی شونه لویی گذاشت و دستاش رو با محکمترین حالت ممکن دور کمرش حلقه کرد. حالا میتونست نفس بکشه!
"ارتباطمو باهاش قطع کردم.. البته اگه به چیزی که مونده بود میشد گفت ارتباط!.. با تمام رفتارای مزخرفش با لیام کنار اومدم اما این یکی رو نتونستم. چطوری میتونه نسبت به حال بد پسرش انقدر بیاهمیت باشه؟؟"
"شاید یه روزی پشیمون شد؟"
صدای آروم مرد، ذهن پسر رو از تشویش خارج کرد و با حس حلقه دستایی که متقابلا دور کمرش حلقه شد، نفس عمیقی کشید و لبخند پررنگی روی لبهاش شکل گرفت.
"بوی زین رو میدی."
"اون عوضی بو هم داره؟"
خنده آرومی از بین لبهای هری بیرون پرید و با بلند کردن سرش از روی شونههای لویی، به چشمهای کنجکاوش خیره شد و با خیس کردن لبهاش، جهت نگاه مرد تغییر کرد.
"سیگار دستساز و یه بوی خاص که نمیدونم تشخیص بدم برای چیه.."
"جادو؛ باید ببینیش، درست مثل فیلما کلی دود رنگی اطرافش درست کرده!"
ابروهای هری با شگفتی بالا رفت و قلب لویی با دیدن برق چشمهای سبز رنگ پسر دوباره از کار افتاد.
"نمیخواد برگرده؟ الان سه هفته شده که نیست.. لیام درست مثل بچهها بهونشو میگیره!"
لحظهای گرمای چیزی رو روی لباش احساس کرد و با فاصله گرفتن سریع سر مرد، چشمهای گرد شدهش رو به لویی دوخت و سعی کرد اون بوسه کوتاه و ناگهانی رو هضم کنه.
"داره روی خودش کار میکنه، مطمئنم همین روزا پیداش میشه، فقط نیاز به زمان داره!"
-"کی نیاز به زمان داره؟"
صدای کنجکاو لیام، خون رو داخل رگهای هری خشک کرد و با جدا شدن از مرد، نگاهش رو به چشمهای مشکوک برادرش داد و جمله بعدیای که از بین لبهاش خارج شد، ناامیدش کرد.
-"راجع به زین حرف میزدید؟"
-"لویی تو میدونی کجاس؟"
سکوت سنگینی که توی خونه جاری شده بود با صدای فر شکسته شد و اخمهای پسر کوچیکتر با دیدن سکوت اون دونفر، توی هم فرو رفتند.
YOU ARE READING
I'm Fucking God
Fanfiction"عروسک مسحور کننده ای مثل تو باید مرگی به زیبایی خودش داشته باشه شکلات و مطمئن باش براش بهترین برنامه رو دارم!" فانتزی (ومپایر، گرگینه)، اسمات. زیام/لری. زویی تاپ. تموم شده.