12_Black Magic

792 201 445
                                    

های بچز🙌

لطفا ووت و کامنت فراموش نشه💛

پ.ن: عکس کاور رو زین در نظر بگیرید*

●○●○●○●○●○●○●○

_میخوای چیکار کنی؟

با نشستن زین، دست از عوض کردن شبکه های TV برداشت و بهش خیره شد.
چند ساعتی میشد لیام بدون حرف از اینجا رفته بود و لویی کاملا متوجه مکالماتشون شده بود.

زی_برای چی بهش پیشنهاد دادی بیاد برده من بشه؟

لو_تنها راهی بود که خود تو ازش محافظت میکردی.

زین کامل سمتش چرخید و لویی با دیدن تتوی نفرین شده روی شونش نگاهشو ازش گرفت.
تنفرش نسبت به اون تتو بیش از حد بود و وقتی زین لخت میچرخید، لویی نمیتونست جلوی اروم بودن اعصابشو بگیره.

زی_من نسبت به خونش عطش دارم لویی! تصورشو بکن یبار زیاده روی کنم و بعدش چی میشه؟ قطعا دلم نمیخواد پادزهرمو نابود کنم.

لویی نگاهش رو به چشمای شعله کشیده زین داد و حضور ریون رو کنار پاش حس کرد.
احساسات زین و اون موجود مشکی بهم دیگه وصل بود و وقتی مرد عصبانی میشد، ریون برای اروم کردنش میرسید!

لو_میدونم که به قوانین پایبندی زین! تو قانونای خودتو نمیشکنی و مطمئنم چیزی اشتباه پیش نمیره. هری داره دنبال راه جدیدی میگرده که مجبور نباشی لیامو بکشی اما تا اون موقع مجبوری ازش محافظت کنی و چی بهتر از یه چارچوب BDSM که جلوی تو رو برای اسیب زدن میگیره؟

پوزخندی روی لبای زین کشیده شد و با خم شدنش ریون رو از روی زمین برداشت، اونو توی بغلش گرفت و مشغول نوازش زیرگوشاش شد. با یاداوری لیام و طعم دلچسب خونش زبونشو روی دندون نیشش کشید و این صحنه از دید لویی دور نموند.

لو_برای چی اون حرفا رو بهش زدی؟

ابروهای زین با تعجب بالا رفت و سرش رو بالا اورد. به صورت لویی و چشمای آبیش خیره شد و سعی کرد به یاد بیاره منظورش دقیقا کدوم حرفه.

زی_راجع به چی حرف میزنی؟

لو_قضیه کشتن و اینکه من الانم امادم تا خبرشو به هری بدم!

زی_خودت بگو لویی، آماده نیستی؟

نگاه عمیق زین و جوری که به چشمای مرد زل زد کافی بود تا لویی برای جواب دادن تردید داشته باشه و در اخر چیزی نگه.
کی میتونست زیر نگاه نافذ زین دروغ بگه؟

زی_میدونی که وقتی میگم میکُشَم، انجامش میدم. تنها چیزی که باعث شده لیام تا الان زنده باشه وجود هریه..فقط دارم یه فرصت بهش میدم لویی وگرنه کشتن اون پسر و خالی کردن خونش کار چند ثانیس!

I'm Fucking GodWhere stories live. Discover now