حضور شخص غریبهای رو درون اتاق احساس کرد و نگاهش رو با مکث به بخش تاریک اتاق داد.
شکل گیری پوزخند کوچیکی گوشه لبش کاملا ناخودآگاه بود. عطر عجیبی که از اون مرد حس میکرد توی سرش پخش میشد و لبای خشک شدهش رو با زبونش نمناک کرد.
+"اومدی که تمومش کنی؟"
غرورش رو حفظ کرد.
محال بود اجازه بده ضعیف بودن بدنش تاثیری روی شخصیتش بذاره. اون هنوز هم همون ساحره خون آشام رواعصاب بود.
صدای قدمهایی که به آرومی نزدیکتر میشدند به گوش رسید و مرد، سرش رو با مکث سمت اون چهره آشنا چرخوند. اتصال نگاه سرد جادوگر سفید با چشمهای همیشه خونسرد مرد تلاقی سنگینی بود.
سکوت اتاق به حدی سنگین بود که حتی صدای گاه و بیگاه بلندگوهای بیمارستانهم حریف از بین بردنش نمیشد.
"کاش میشد. اما به اون مدیونم. درواقع اومدم که نجاتت بدم."
لبهای نایل درست طبق انتظار مرد جملاتی رو به زبون آورد که انتظارش رو میکشید. حدسهایی که قبلا درمورد رابطه بین پسرش و نایل زده بود درست از آب دراومده بودند و حالا ناراحت بود.
+"باور کنم که چون بهش قول دادی انتقامت رو فراموش کردی؟"
"انتقام من همین حالاهم گرفته شده. میتونم توی کمتر از یک لحظه نفست رو بگیرم مالیک!. دیگه چیزی از قویترین موجود طبیعت باقی نمونده که خرج انتقامم بشه!"
+"با تحقیر کردنم نمیتونی عصبانیم کنی."
"قصدشم ندارم! درواقع این تویی که با هربار نفس کشیدن خودت رو تحقیر میکنی. درد استخونای شکسته بدنت چطور-"
+"متاسفم."
لبهای مرد بیحرکت متوقف شد و لحظهای نقاب سرما از عنبیههای چشماش کنار رفت. به گوشهاش برای چیزی که شنیده بود اعتماد نداشت. چشمهایی که با جدیت بهش خیره بودند، مجبورش میکرد چیزی که شنیده بود رو باور کنه.
+"بخاطر چیزی که تو اون سن تجربه کردی متاسفم. با اینکه حتی اگر برگردم عقب نمیتونم جلوی خودم رو برای انجامش بگیرم اما باز هم ازت عذرخواهی میکنم."
پوزخندی که روی لبهای مرد شکل گرفت، بلافاصله تبدیل به خنده آرومی شد که از شدت عصبانیت و شوک زدگی از بین لبهاش خارج میشد. نگاه زین حتی لحظهای که یقه لباس مخصوص بیمارستان توسط انگشتهای نایل چنگ زده شد، از روی صورتش کنار نرفت.
"چیه؟! بازی احمقانه و جدیدته؟؟ میخوای با این کار چی رو ثابت کنی؟؟ که بیگناهی؟ که کاری نکردی؟؟ که دلم بسوزه و ببخشمت؟؟"
اخم عمیقی که بین ابروهای مرد شکل گرفت ناشی از درد حرفهای نایل و درد بدنش بود. شکاف بین استخونهای تنش با بالا کشیده شدن بدنش جیغ میکشیدند اما به روی خودش نیاورد.. اجازه نداشت ضعفی از خودش نشون بده، نه بیشتر از این!
ESTÁS LEYENDO
I'm Fucking God
Fanfic"عروسک مسحور کننده ای مثل تو باید مرگی به زیبایی خودش داشته باشه شکلات و مطمئن باش براش بهترین برنامه رو دارم!" فانتزی (ومپایر، گرگینه)، اسمات. زیام/لری. زویی تاپ. تموم شده.