20_Real punishment II

975 172 90
                                    

هی بچز👐

لطفا ووت و کامنت فراموش نشه و لطفا از اسمات پارت قبل شروع کنید بخونید.💛

●○●○●○●○●○●○●

مطمئن بود که تا حالا این حجم از شهوت رو حس نکرده.
نه با هیچکدوم از سکسایی که داشته و نه با هیچکدوم از دخترایی که کرده.
ترسیده نگاهی به اون صندلی انداخت و امیدوار به زین که قفل دستاش رو باز میکرد خیره شد.

_ز..زدی...اون خیلی ترسناکه..

زین کنجکاو از اینکه ببینه چی ترسناکه، رد نگاه پسر رو دنبال کرد و با دیدن اون صندلی پوزخندی روی لباش شکل گرفت.
وسایلای بازی رو از لیام جدا کرد و با خم شدن سمتش، کف دستش رو روی عضو تقریبا خوابیدش گذاشت و شروع به مالیدن کرد.

_برای کسی که تشنه به فاک رفتنه مطمئنم اون پیشنهاد خوبیه عزیزم.. اینطور حس نمیکنی؟ هوم؟؟

مردمک چشمای پسر گشاد شد و آب دهنش رو به سختی قورت داد. بدنش رو زیر دست مرد تکون داد و لب پایینش رو از حس لمسی که میگرفت گزید.
زین با دیدن تکون خوردن سر لیام به نشونه منفی، ابروهاش رو بالا داد و به آرومی روی بدنش خم شد.

_نمیدونم چرا علاقه عجیبی پیدا کردی که کاری کنم تا زبون گربه‌ایت با خون یکی بشه..

بوسه کوتاهی روی لبای خشکش زد و با کشیدن زبون خیسش روی جفت لباش اونا رو براق کرد.

_پس مجبورم بار دیگه بپرسم دال، اینطور حس نمیکنی؟؟

لیام آب دهنش رو به سختی پایین داد و قطره اشک کوچیکی با لذتی که از حرکت دست زین روی پایین تنش و تهدیدای که میگرفت روی گونش چکید.

زیر لب "همینطور حس میکنم سِر" رو لب زد و زین از روی بدنش کنار رفت.

_کامان لیام. وقت من خیلی ارزشمنده!

پسر از روی تخت بلند شد و مچ دستاش رو ماساژ داد.
با گذاشتن پاهاش روی زمین قدمای نامطمئنش رو سمت صندلی برداشت و متوجه تغییر اون شد.

روی میله آهنی و بلندش دیلدوی ژله‌ای قرار گرفته بود و میتونست لوبی که روی اون ریخته شده بود رو ببینه.
صندلی چوبی‌ای که وسطش دیلدوی ژله‌ای خیس خودنمایی میکرد عجیب به لیام استرس میداد.

با رسیدن به اون صندلی زیر نگاه سنگین زین به سختی خودش رو بالا کشید و روش تنظیم کرد.

_سِر؟ اجازه هست؟..

زین راضی از چشمای خیس و براق لیام قدماش رو با خونسردی سمت میز برداشت و بسته سیگار دست سازش رو چنگ زد. با گذاشتن یکی از اونا گوشه لبش، لیام به وضوح دید که سیگار بدون هیچ فندکی اتیش گرفت و روشن شد.

_بشین دال و حواستو به من بده!

لیام با گذاشتن دوتا دستاش جلوی خودش روی لبه صندلی، پلکاش رو روی هم فشرد و به آرومی روی اون دیلدو نشست.

I'm Fucking GodDonde viven las historias. Descúbrelo ahora