"واقعا احمقی لیام؟ اون قرار نیست تو رو بخوره! حالا برو کنار بذار فوتبال ببینم!"
با کف پا، هیکل درشت پسر رو که جلوی تلویزیون رو گرفته بود کنار زد و طولی نکشید که لیام با سمجی بیشتری سر جای اولش برگشت.
-"چرا حرفم رو باور نمیکنی؟ بهت گفتم اون واقعا میخواد منو بخوره!"
"خدای من... همیشه انقدر ساده بودی؟؟"
-"چرا فقط باور نمیکنی؟"
"چون احمقانهس لیام! بچه سه سالههم به این حرفت میخنده!"
صدای کلافه مکس، قدمهای لویی رو که تا اون لحظه شنونده بود سمت لیام کشید و سر راه، بشقاب های غذا رو روی میز گذاشت.
-"تو باید از من حمایت کنی! فایده دوستی چیه؟"
"فایدهش اینه اگر نری کنار تخماتو از دست مید- هی! دارم حرف میزنم!!"
لویی بیاهمیت رو به روی اون دونفر قرار گرفت و با دقت به عمق چشمهای لیام خیره شد.
"حدس میزدم.."
بعد از چند ثانیه از جلوی لیام کنار رفت و قدمهاش رو سمت هریای که از کنار آشپزخونه بهشون خیره بود، برداشت.
"تحت تاثیر جادوئه، نمیتونی قانعش کنی."
-"صبر کن.. حتی توهم باورم نمیکنی؟"
صدای شوکه و ناراضی پسر، باعث خنده آروم لویی شد و با گرفتن ظرف غذا از دست هری، قدمهاش رو سمت میزِ تقریبا کامل شده برداشت.
"چرا لیام باور میکنم. اون قطعا میخواد بخورتت ولی نه اون خوردنی که فکر میکنی!"
"لویی!"
"عیو! من دلم نمیخواد این چیزا رو بشنوم!"
صدای هری و مکس همزمان باهم بلند شدند و لیام رو بیشتر از قبل گیج کرد. ناراضی، مثل یه وصله اضافه ایستاده بود و سردرگم به بقیه اعضای خانوادش نگاه میکرد. نمیدونست کجای حرفهاش غیرقابل باوره و حتی کم کم احساس ناراحتی میکرد!
چطور جرئت میکردند حرفهاش رو باور نکنند؟
-"هری؟ توهم باور نکردی؟"
برادر بزرگتر، با خطاب شدنش توسط لیام، خندهش رو به سختی قورت داد و این از چشمهای تیز پسر دور نموند! ابروهاش توی هم فرو رفتند و با اخم پررنگی نگاهش رو از چشمهای خندون برادرش گرفت.
-"لازم نیست چیزی بگی! وقتی رفتم پیشش و اون واقعا منو خورد میفهمی باید حرفم رو باور کنی!!"
صدای کاملا جدی لیام برخلاف موضوع صحبتش، توی خونه پیچید و با قدمهای بلندی سمت پلهها به راه افتاد. قطعا قرار نبود اجازه بده این موضوع همینطوری تموم بشه! درواقع، توی ذهن خودش تصمیم به خودکشی گرفته بود و با رفتن پیش زین میخواست ثابت کنه حرفش درسته!
YOU ARE READING
I'm Fucking God
Fanfiction"عروسک مسحور کننده ای مثل تو باید مرگی به زیبایی خودش داشته باشه شکلات و مطمئن باش براش بهترین برنامه رو دارم!" فانتزی (ومپایر، گرگینه)، اسمات. زیام/لری. زویی تاپ. تموم شده.