30_Nightmare

574 132 185
                                    


های گایز🥂

ووت و کامنت لطفا یادتون نره🧡

●○●○●○●○●

سکوتی که بینشون شکل گرفت، آزاردهنده تر از چیزی بود که زین فکر میکرد. بی‌صدا مسیر نامشخصی رو سمت جنگل میرفتند و صدای نفسای نامنظم لیام به همراه خش‌خش برگ‌ و تیکه‌چوبای خشکی که زیرپاشون له میشد، تنها چیزی بود که به گوش میرسید.
نیم نگاهی به پسر که دستاش رو دور بدنش حلقه کرده بود و جلوتر‌ از خودش حرکت میکرد انداخت و نفس کوتاهی کشید.

با برداشتن دوتا قدم بلند خودش رو به لیام رسوند و قبل از اینکه با نوک انگشتاش بتونه بازوی گرمش رو لمس کنه، پسر به سرعت سمتش چرخید و زین فقط متوجه سوزش ساعدش شد!
نفسش با شوک توی سینش حبس شد و نگاه متعجبش رو با ابروهای بالا رفته به صورت لیامی داد که درست مثل بچه‌ گربه‌‌ای ترسیده دستش رو چنگ انداخته بود!

نفسای صدا دار، سینه‌ای که به سرعت حرکت میکرد و اخمایی که وضوح توی‌هم گره خورده بودند، کاملا با چشمای پرشده از اشکش در تضاد بود و باعث تعجب زین شد.

_به.من.دست.نزن!

شمرده شمرده از بین فک بهم چفت شدش گفت، نگاهش رو با تهدید از چشمای خالی‌ از حس زین گرفت و به راهش ادامه داد.
لبخندی روی لبای مرد شکل گرفت و نگاهش رو به زخم نسبتا عمیقی که روی دستش به وجود اومده بود داد. نمیدونست چرا با اینکه میتونست زخم رو ترمیم کنه نگهش‌داشت، شاید تحمل درد این زخم رو در برابر کاری که با اون پسر کرد حق خودش میدونست!

+سمت رودخونه-

_خفه شو.

صدای نسبتا آروم اما عصبی لیام باعث مکثی بین جمله‌اش شد و بعد از چند لحظه با گرفتن نفس کوتاهی ادامه داد.

+سمت رودخونه نباید-

_بهت گفتم خفه شو!!

این بار این صدای فریاد پسر بود که باعث شد مرد با عصبانیتی که توی رگاش جریان گرفت به لیام خیره بشه!
بلافاصله با سرعت باورنکردنی‌ای سمت پسر حرکت کرد و لحظه‌‌ای بعد این صدای برخورد کمر لیام با تنه درخت بود که به گوش رسید.

_ل..لعنتی!

پلکاش رو با دردی که توی بدنش پیچید روی‌ هم فشرد و بلافاصله بعد از باز کردنشون متوجه نگاه خشمگین مرد روی خودش شد. ترس عجیبی با دیدن اون چشمای ترسناک توی دلش به راه افتاد و کمی خودش رو جمع کرد.

برخلاف انتظارش حرفی از بین لبای زین خارج نشد. نگاه عصبی و سرزنش‌گر مرد بدون حرف به چشماش خیره بود و لیام جوشش خشم رو توی تک تک رگای تنش حس میکرد. طوری که اون مرد بدنش رو بین خودش و درخت قفل کرده بود بهش استرس میداد. دست راست زین از کنار سرش به تنه محکم درخت ستون شده بود و لیام نگاه طلبکارش رو از چشمای مرد جدا نمیکرد.

I'm Fucking GodWhere stories live. Discover now