31_Revenge

530 132 245
                                    

های گایز🧡

لطفا ووت و کامنت فراموش نشه🥂

●○●○●○●○●

_خوشحالم که اسم کابوستو فراموش نکردی، مالیک!

شنیدن اون جمله برای بیرون کشیدن احساسات مرد کافی بود. انگشتای دستی که از روی خشم میلرزیدند رو بالا آورد و با سرعت باورنکردنی‌ای دور گردن مرد حلقه کرد.
صدای برخورد محکم در به دیوار پخش شد و لحظه‌ای بعد این تن جادوگر بود که شکل وحشتناکی روی زمین و درست جلوی پای افراد حاضر در اونجا پرت شد.


چشمای به خون نشسته زین جز مردی که روی زمین افتاده بود و با خنده دستش رو روی زخم شکمش فشار میداد، چیزی نمیدید و هاله مشکی رنگی که دور بدنش رو گرفته بود کاملا واضح بود.

+بجنگ مالیک! برای زندگیت بجنگ!

صدای تحقیر آمیز نایل فقط باعث بیشتر شدن عصبانیتی شد که کنترلش رو بدست گرفته بود. اون مرد و تمام خاندانی که بدست زین کشته شده بودند، دلیل اصلی تمام بدبختیاش بودند و آخرین بازمانده اون قبیله، حالا براش دردسر درست میکرد.

_آخرین شبیه که نفس میکشی هوران!

صورت تمسخر آمیز و لبخندی که روی لباش بود با شنیدن جمله زین محو شد و نگاه جدی شدش رو بالا آورد و به دوتا گوی آتشینی که جای چشمای مرد قرار گرفته بودن داد. با کف دستش زخم شکمش رو که در اثر برخوردش با لبه میز آسیب دیده بود درمان کرد و از روی زمین بلند شد.

یقه پیراهنش رو صاف کرد و با نگاهی که برتریش رو به رخ میکشید، سرش رو چرخوند و نگاهش رو به جسم نیمه بیهوش هری، توی بغل برادرکوچیک‌ترش داد و پوزخندی به چشمای زهردار لیام زد.

+فکر نمیکنم توی موقعیتی باشی که تهدید کنی مالیک!

اخمی از روی گیجی بین ابروهای زین شکل گرفت و با دنبال کردن مسیر نگاه نایل، به چیزی رسید که حتی تصورش‌ هم آزارش میداد! بدن نیمه بیهوش هری توی بغل لیام بود و دست کبود و جمع شده پسرش، نشون از آسیب میداد.

_حرومزاده لعنتی..

صدای عصبیش از بین دندونای بهم چفت شدش به گوش مرد رسید و قهقهه تمسخر آمیز نایل رو درپی داشت. لویی رو بین اون جمع نمیدید و همین باعث نگرانیش شده بود.. امکان نداشت که هری رو با اون وضعیت تنها بذاره اما‌‌.. کجا رفته بود؟

+تفاوت من و تو خیلی دوست داشتنیه.. زین!

صدای قدمای محکمش روی پارکت چوبی پخش میشد و نگاه عصبی زین از روی نایل حتی یک اینچم جا به جا نمیشد.

I'm Fucking GodWhere stories live. Discover now