🤍White doughnut

2.1K 463 185
                                    

وَ كلماٮی کِ ٮاڡِص ماٮد.
_وزیرزاده

♛────────❀⋆⊰

_س...سرورم!جیمین لطفا... تو یه...چیزی بگو!
شوگا با التماس به عضلات ورزیده ساعد شاهزاده دوم چنگ انداخت و نگاهی به جفت عزیزش کرد.

وزیرزاده شوکه به صحنه ی روبروش خیره شده بود و چو هم کاملا پشت او پناه گرفته بود. درحالیکه کنترل کننده اژدها با لکنت و ترس کلمه ی "سرورم" رو به زبان میاورد، جناب پارک، با لبخند مسخره ای به آنها نگاه میکرد!

_بالاخره بهم گفت دایی!

با جمله ی احمقانه ی بتا، شاهزاده دوم ناخودآگاه متوجه شد تمام اضطراب و فشار جدایی از دونه برف سفید رو سر دوست قدیمی اش خالی کرده پس فقط کمی دست هاش رو شل تر گرفت که اینبار شوگا بالحن اعتراض آمیزی گفت:
_مینی!؟

_حتی نسبت بهم حساس هم شده! فکرش رو کن، قبلا جواب سلامم هم نمیداد!
جیمین با ذوق گفت.

شاهزاده دوم کلافه دندون هاش رو کمی روی هم فشرد و با لحن کنترل شده ای از شوگا پرسید:
_موضوع چیه؟

_سرورم ، جناب پارک و من، جفت حقیقی ایم.
شاهزاده نگاه سردی به جیمین انداخت.

_راست میگه قند عسلم، اما تا وقتی صدام کنی "دایی" حتی اگه خفه اش کنی هم ازت ناراحت نمیشم.(روبه وزیرزاده) سلام کلوچه! توهم که اینجایی.

وزیرزاده بلافاصله مودبانه تعظیم کرد اما فرصتی برای حرف زدن نداشت چون شاهزاده دوم یقه کنترل کننده اژدهارو رها کرد و غرید:
_چیم !
_جانم قندعسل؟
_یک بار دیگه به این کلمه رو بگی مردی!

یک لحظه
فقط برای یک لحظه،
شوگا و جونگ‌کوک دچار تردید شدند که منظور شاهزاده کلمه ی "کلوچه" هست یا "دایی"؟

_نمیشه که تو یه روزهم ازم دفاع کنی هم بهم بگی دایی هم منتظر باشم بهم تبریک بگی که زن داییت رو پیدا...راستی چقدر خوشتیپ شدی تو بلا!

اخم های شاهزاده دوم اینقدر تهدید آمیز بود که شوگا احترام سرسری ای به اوگذاشت و جلوی دهان جفت پرحرفش رو گرفت وگفت:
_ما زودتراز حضورتون مرخص میشیم سرورم.
آلفای خون خالص برای تایید پلک هاش رو محکم روی هم فشرد و شوگا جفتش رو حرکت داد واز اونها دور شدند.

تهیونگ با انگشت اشاره و شست، شقیقه اش رو فشرد و برگشت تا واکنش امگا رو چک کند، باید واسش توضیح میداد که جیمین،اون بتای پر حرف، تا چه حد روی اعصابشه و اینکه خشونتش بخاطر اضطراب و ... . نگاهش به صورت امگا کافی بود تا مثل دریای بعد از طوفان، آروم بشه! وزیرزاده با دلبری تمام لبخندی بر لب داشت و آروم پلک میزد.
_جناب پارک آدم سرزنده ای هستن.

_رومخ!

وزیرزاده لبخند دلبرانه ای زد و با متانت پرسید:
_چیزی اذیتتون میکنه سرورم؟

𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚  || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)Where stories live. Discover now