نزار حسرت بوسیدنت مثل هیچوقت لمس نکردن ماه بمونه رو دلم...
_شاهزاده دوم♛────────❀⋆⊰
مشت کوچک دلبری که با اندوهی آمیخته با خشم نگاهش میکرد را چطور باید باز میکرد؟
گرگ عظیم الجثه اش هم مثل گربه ای خطاکار مقابل امگای کوچک اش نشسته و با مظلومیت پوزه اش را پایین انداخته بود.
_چ...چطور تونستی آلفا؟
درد وحشتناکی در قلبش پیچید.
جز معدود دفعاتی بود که در زندگی سیاه اش میترسید!
چه جوابی باید به دلبرش میداد؟خواست دوباره دست های نرم و ظریف دلبرش را با دست های زمخت اش بگیرد که در اتاق اش به شدت باز شد و صدای فریاد نحس ولیعهد توی گوش اش پیچید.
_چه غلطی کردی یاغی؟؟شوگا و جیمین با وحشت سمت هوسوک رفتند تا کمی اورا کنترل کنند.
_مگه نگفته بودم قلم میکنم دستی که به پریزادم بخوره؟دیو و دلبر بی توجه به فریاد های ولیعهد همچنان در چشم های هم خیره مانده بودند.
جیمین محکم کمر ولیعهد را گرفت و تلاش کرد تا مانع حمله او به شاهزاده دوم شود اما درست لحظه ای که پادشاه و ملکه و مشاور و وزیر خودشان را به ورودی درب اتاق شاهزاده رساندند، ولیعهد محکم بتای چشم سبز را پس زد و خودش را به دونسنگ اش رساند.
وقتی یقه کت خوش دوخت شاهزاده در چنگال ولیعهد اسیر شد، او مقابل چشم های دلبری که حالا با سردی نگاهش میکرد، هیچ مقاومتی از خود نشان نداد و همین جرعت بیشتری به ولیعهد داد تا با گچ دست اش محکم توی صورت او بکوبد.
_پسر وزیر مال منه!قلب کوچک وزیرزاده داشت توی دهنش میتپید اما شاهزاده اش هم چنان مقاومتی از خود نشان نمیداد و از میان خونی که از پیشانی اش جاری شده بود به او نگاه میکرد. ولیعهد بار دیگر محکم یقه ی دونسنگ اش را تکان داد و خواست ضربه ی دیگری بزند که جیمین و شوگا محکم اورا گرفتند.
ملکه وحشت زده از دیدن مجادله میان فرزندانش، به بازوی همسرش چسبیده بود و آرام اشک میریخت.
وزیر اما خودش را به مهلکه رساند و دستمال تمیزی روی سر و صورت خونی شاهزاده گذاشت و با صدای مقتدری گفت:
_لطفا به خودتون مسلط باشید جناب ولیعهد!هوسوک کلافه از دیدن وزیری که میان او و دونسنگ اش سینه سپر کرده بود، غرید:
_این یاغیِ وحشی نامزدمو ازم گرفته! چطوری آروم باشم؟جیمین محکم تر شانه ی خواهر زاده اش را گرفت و گفت:
_آروم باش هوسوک. اصلا ازدواج با جونگکوک تو سرنوشتت نبود!نگاه همه به جز شاهزاده ای که همچنان به دلبرش خیره بود، سمت جیمین کشیده شد. ولیعهد با چشم های برزخی چنگی به یقه ی بتای آینده خوان زد و اورا محکم جلو کشید:
_پس تو میدونستی؟ از کی؟
![](https://img.wattpad.com/cover/318556590-288-k748964.jpg)
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚 || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)
Werewolf_خودش میدونه که داری برای عشقش میجنگی؟ _گمون نکنم، میدونی؟؟؟ عشق میان شاهزاده و وزیرزاده! پیوند میان دیو و دلبر... ❦متفاوت ترین عاشقانه ای که میخوانید❦ ₃ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: 𝐌𝐨𝐧𝐢 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐊𝐨𝐨𝐤 , 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐨�...