من مطمئنم خدا تورو وقتی عاشق بوده آفریده.
_وزیرزاده♛────────❀⋆⊰
گرمای نوازشگری را از جانب سینه ای تپنده در نزدیکی پلک های بسته شده اش حس میکرد. مثل کودکی که با بازیگوشی از بیدار شدن فرار میکند، آب دهانش را قورت داد و نوک بینی کوچک اش را به آرامی روی پوست آشنای هم آغوشش کشید.
پاهایش را نمیتوانست تکان دهد چرا که توسط پاهای ورزیده دریا قفل شده بود و... شاهزاده در تخت اش بود؟
چند لحظه نفس در سینه کوچک اش حبس شد و با وحشت چشم های ناز اش را باز کرد و با صورت اخموی فرمانده ی خفته مواجه شد!
خاطرات شب گذشته مثل نت های فالش یک موسیقی راک توی سرش پخش میشد و تمام آرامش اش را ربود و بدنش را منقبض کرد.
بعد از اون رفتار شرم آور، هنوز برهنه در آغوش شاهزاده بود؟
تکان کوچکی به بدن خجالت زده اش داد و تلاش کرد تا خودرا از امنیت آغوش مرد اش رها کند.از سنگینی بدن فرمانده، اشک پشت مجرای چشم هایش جمع شده بود و فقط یک تلنگر تا گریستن فاصله داشت. نمیدانست این چه حسی است ...حس نخواستنِ خواستن!
دریا بعد از سالها طوفان، با آرامش در کنارساحل اش خفته بود که متوجه تقلای دلبر قشنگ اش شد، پس با همان چشم های بسته بوسه ای روی موهای او کاشت و با صدای بم خوابآلود زمزمه کرد:
_یکم دیگه بخواب دلبرم.الههماه! شاهزاده بیدار بود؟؟ چطور بعد از کار های شرم آور شب گذشته اش باید به او نگاه میکرد؟ چشم های شفاف پرستیدنی اش پر از اشک شد و با مشت های کوچک اش به سینه فرمانده فشار اورد:
_ن...نه... میخوام بلند بشم.صدای بغض آلود دلبر باعث شد تا دیو در آنی چشم هایش را باز کند.
تهیونگ نیم خیز شد و با تعجب به او خیره شود.
هق هقجونگکوک با دیدن رعد و برق خون که به مردمک های دریایی چشم های شاهزاده اش خورده بود بیشتر شد. الهه ماه دیشب از شاهزاده خواسته بود تا برهنه شود و خودش هم روی شکم شاهزاده نشسته بود و...
_ و...ولم کن... من...نباید با شما... اینکارو میکردم...شما؟منظور رز قشنگ اش از این جمله چه بود؟ قلب دریا آشفت و دست هایش را لرزاند... چرا رایحه دلبرش بوی وحشت و ترس میداد؟
تلاش کرد تا با نوازش تار موهای مواج دلبرش، قلب آشوب اش را آرام کند اما وزیرزاده از او نگاه دزدید و بیشتر اشک ریخت.
در یک لحظه زخم کهنه تنهایی و تردشدگی که دلبر، مرحم آنها شده بود، سر باز کرد و گرگ بزرگ اش با ناراحتی زوزه کشید و طلب بوسه و هم آغوشی جفت اش را کرد اما...
شاهزاده از روی غم پوزخندی به وضع پیش آمده زد. ظرف تحمل اش پر شده بود و حالا دریا از ساحلی که اورا نمیخواست باید کجا پناه میبرد؟

YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚 || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)
Werewolf_خودش میدونه که داری برای عشقش میجنگی؟ _گمون نکنم، میدونی؟؟؟ عشق میان شاهزاده و وزیرزاده! پیوند میان دیو و دلبر... ❦متفاوت ترین عاشقانه ای که میخوانید❦ ₃ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: 𝐌𝐨𝐧𝐢 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐊𝐨𝐨𝐤 , 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐨�...