خوشحالم که خندههات واسم غصه نشد دلبرم.
_شاهزاده دوم.♛────────❀⋆⊰
وارد اتاق لباس های دلبر سفید پوش شد و با دیدن چشم های اشکی و گونه های پفدار گل انداخته او، بی اختیار مقابل اش زانو زد. درست مانند بت پرستی که به پای بتِ پرستیدنی اش میافتد!
وزیرزاده برای کنترل حس وحشتناکی که زیرشکمش می پیچید، آن را فشار میداد، اشک هایش شدت گرفت و لب پایینش را مظلومانه مثل کودکی بیگناه باد کرد و زمزمه وار گفت:
_درد... میکنه!شاهزاده دوم نگاه مستاصلی به مژه های برهم چسبیده و صورت معصوم دلبرش انداخت و اورا توی آغوش کشید و آرام شروع به نوازش شکم و کمرش کرد و روی پیشانی تب دارش بوسه کاشت.
هیچوقت امگایی را در هیت اش همراهی نکرده بود و به شدت میترسید تا ناخواسته آسیبی به دلبرش برساند، از طرفی گرگ سیاه اش وحشی شده بود و امگایش را میخواست و از حالاتش معلوم بود که به زودی وارد رات میشود!
وزیرزاده که صدای قلب بی قرار مردش را میشنید، با دست ظریف و کوچک اش، چنگی به رکابی مشکی تن او زد و از درد آه بلندش را جایی میان گردن و گوش های آلفای خون خالص رها کرد.
سال ها تمرین و کنترل آلفای خون خالص با همین حرکت ساده امگای سفید اش،دود شد!
دست ورزیده تهیونگ، دور فک وزیرزاده قفل شد و اورا بالاکشید و لب های گرمش را به لب های سرد برف دانه قشنگش رساند.
لب های کوچک وزیرزاده تلاش میکرد تا ریتم بوسیدن آلفای خون خالص را بگیرد اما همین حرکت بی تجربه لب ها داشت آلفا را به مرز جنون میرساند. تهیونگ کمی بیشتر دوطرف گونه امگارا فشار داد و با غنچه شدن لب های او، با وارد کردن زبان داغش به بوسه عمق بخشید.
وزیرزاده میبوسید و بوسیده میشد و بوسیده میشد و بوسیده میشد! رایحه ی دریای سیاه اش تیز تر و شدیدتر شده بود و با وجود مهیب بودن، داشت بدنش را شل تر میکرد.
وزیرزاده میل شدیدی به لمس بدن آلفای خون خالص اش داشت و دست های کوچک اش بی کنترل، روی موها و گردن و سینه ستبر او درحرکت بود.
این نوازش های سبک قاتل شاهزاده بود! تهیونگ مچ هردودست دلبرش را با یکی از دست هایش محبوس کرد و گاز آرامی از چانه اش گرفت و با صدای بم و خشداری غرید:
_وحشیم نکن نون خامه ای!صدای دو رگه شده شاهزاده ترسناک بود اما پس این مایع لزجی که ناخواسته داشت مابین پاهایش را خیس میکرد چه بود؟
وزیرزاده با گونه هایی گل انداخته و لب های پف کرده ای که به کبودی میزد، توی آغوش شاهزاده کمی سرش را عقب برد تا نفس بگیرد اما ژنران امان نداد و به دشت پنبه ای ترقوه های برآمده و ناز او حمله کرد.

YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚 || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)
Werewolf_خودش میدونه که داری برای عشقش میجنگی؟ _گمون نکنم، میدونی؟؟؟ عشق میان شاهزاده و وزیرزاده! پیوند میان دیو و دلبر... ❦متفاوت ترین عاشقانه ای که میخوانید❦ ₃ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: 𝐌𝐨𝐧𝐢 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐊𝐨𝐨𝐤 , 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐨�...