🤍White candle

2.3K 492 204
                                        

تاحالا شده بخواین از ته دل کسی رو که کنارتون وایسادرو بغل کنین جوری که انگار کل بدنتون داره اینو درخواست میکنه و نتونین؟نشه؟!
_شاهزاده دوم

♛────────❀⋆⊰

روز گذشته بعد از اینکه نامجون صحبت های عزیزدردانه اش درباره ی جفت ولیعهد را شنیده بود، به افرادش دستور جست و جوی مخفیانه در قصر و املاک خانواده سلطنتی را داده بود اما این کار ریسک های زیادی به همراه داشت، اگر افراد نامجون بی احتیاطی میکردند و دستشان رو میشد، ممکن بود زندگی پسر دوک با خطر مرگ روبه رو شود و همینطور افشای رفتار ولیعهد مقابل پادشاه نیاز به مدرک داشت بدون یافتن جفت او عملا غیر ممکن بود قدرت و نفوذ وزیر در این مورد بسیار محدود بود.

علاوه بر آن بعد از اتفاقی که برای شاهزاده دوم افتاده بود، مجبور شد همراه خانواده سلطنتی و شوگا تا اطمینان از سلامتی او، در بیمارستان مرکزی سئول بماند. خوشبختانه جراحت شاهزاده دوم جدی نبود و با کمک شوگا و پزشک ها، شاهزاده چندساعت بعد، بیمارستان را ترک کرده بود.البته که مصاحبه با تمام خبر گذاری هارا هم رد کرده و پادشاه شخصا پشت دوربین ها قرار گرفته و مردم کشور را از نگرانی شاهزاده در آورده بود. شاهزاده هیچوقت به کسی توضیحی نمیداد.

آلفای درمانگر و جفت بتا اش که نقش پررنگی در برگرداندن پسرش به عمارت داشتند، ساعتی از هر روز را به چکاب وضعیت او اختصاص میدادند و حتی جناب پارک تلاش میکرد کمی با حرف زدن مود وزیرزاده را عوض کند، البته اینکه شوگا در همان ابتدای کار، کبودی های گونه و گردن او را درمان کرده بود، قابل چشم پوشی نیست، چرا که باور داشت با توجه به اخلاق شاهزاده دوم اگر دیداری با وزیرزاده صورت بگیرد، الفای خون خالص با دیدن آن کبودی ها، کاملا عقلش را از دست میدهد.

یک روز گذشته بود و جز علائم خفیف هیت، در جسم نحیف وزیرزاده، اثر دیگری از احوال بد وجود نداشت اما وزیر و مشاور همچنان نگران فرزندی بودند که چشم های قشنگ اش برق نمیزد. هردفعه که پلک های جونگ‌کوک برای استراحت روی هم مینشست تصاویر جسم خون آلود جفت ولیعهد و آلفایی که با بی رحمی برای مارک کردن اش دندان تیز کرده بود در مغز اش پلی میشد و بدنش را میلرزاند.

کنار خانواده و در خانه ی امن پدری اش نیاز به مخفی کردن احساسات نبود پس جونگ‌کوک با چهره ای رنگ پریده ، درحالیکه آجوما کمک اش میکرد از پله های مرمر عمارت پایین آمد و سر میز شام حاضر شد.

وزیر مطمئن شده بود که تمام خوراکی های مورد علاقه عزیزدردانه اش روی میز و در دسترس باشد و با لبخند پر محبتی به او نگاه میکرد. جین هم لبخند برلب داشت و چند لحظه قبل از نشستن، از خدمتکارها خواست که تلویزیون را روشن کنند.

آنها تصمیمی گرفته بودند به او فضای کافی برای کنار آمدن با خودش بدهند پس سوال جواب اضافه ای درکار نبود. فقط دیدن جونگ‌کوک سر میز شام، برای آنها کافی بود تا جان تازه ای بگیرند.

𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚  || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)Where stories live. Discover now