🤍White coffee

2.4K 504 272
                                    

آدمِ امنِ یکی بودن اینجوریه که بهت میگه من‌ پشتتم و تو بدون ترس و ذره‌ای تردید تکیه می‌کنی.
_وزیرزاده

♛────────❀⋆⊰

پیرمرد کافه دار با سینی خاصی به اتاقک شیشه ای نزدیک شد و با دیدن شاهزاده لبخند گشادی زد و وارد شد.
_آیگو! فکر کردم دیگه نمیای اینجا.

_سلام پیرمرد!
تهیونگ بلند شد و سینی رو از دست پیرمرد گرفت. پیرمرد ظرفی پر از ماسه روی آتش گذاشت که با کناررفتن جسم تنومند آلفای خون خالص متوجه امگای جوان شد.
_واو این اولینباره یکی رو همراه خودت آوردی.

تهیونگ اخم پررنگی کرد ولی پیرمرد بتا با همان صورت مهربان و چروکیده با لبخند به وزیرزاده نزدیک شد و دستش را جلو برد و گفت:
_خوشآمدی پسرم.

وزیرزاده لبخندنجیبانه ای زد و برخواست و با احترام دست داد وگفت:
_ممنون از خوشآمد گوییتون.

پیرمرد با لبخند از وزیرزاده رو گرفت و چندبار روی شانه آلفا زد و گفت:
_چقدر مودب و خوشگلم هست!

_چیز دیگه ای خواستم صدات میکنم!
شاهزاده با اخم غرید و پیرمرد بلند خندید.
_خیلی خب خیلی خب! دارم میرم‌. فقط اینجوری اخم نکن بچه رو میترسونی!

وزیرزاده به احترام مردپیر بلند شد و بعد از اینکه مرد از اتاقک خارج شد با لحن شگفت زده ای پرسید:
_شمارو نمیشناسه؟

تهیونگ که هنوز از اینکه پیرمرد، امگا رو"خوشگل" خطاب کرده، عصبی بود؛ غرید:
_نه منو نمیشناسه یا شایدم وانمود میکنه که نمیشناسه درهرصورت من ازش ممنونم!

لحن تخس شاهزاده بازهم غنچه لبخند وزیرزاده را شکفته کرده بود.
_ با احتمال دوم موافق ترم چون الان فیلم و عکس های شما همه جای اینترنت ترند شده، کسی نیست که توی کشور طرفداری شمارو نکنه. همه مردم دوستون دارن.

پوزخند گنگی روی لب های آلفای خون خالص نشست:
_مردم؟

جونگ‌کوک با نگاه سردرگمی حالات صورت شاهزاده را دنبال کرد و با تردید زمزمه کرد:
_از اینکه توجه آدما به شما جلب بشه و بهتون اهمیت بدن خوشتون نمیاد؟

شاهزاده همانطور که دکمه های سرآستین پیراهن مشکی اش را باز میکرد تا آستین هایش را بالابزند جواب داد:
_اگه فکر میکنی که این آدما واقعین، سخت در اشتباهی! این آدما فقط به خودشون اهمیت میدن جونگ‌کوک.

_منظورتونو متوجه نمیشم...

_میگی آدما منو دوست دارن؟ اینطور نیست جونگ‌کوک، اونها فقط خودشون رو دوست دارن.از اینکه یه نفر پیدا شده تا مراقبشون باشه خوشحالن، فکر میکنن برای راحت زندگی کردن به من نیاز دارن. پس همون مردمی که به هیچ کدوم از ناراحتی های من اهمیت ندادن، وانمود میکنن که طرفدار من شدن، اونم یک شبِ!

𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚  || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt