🤍White hoddie

2.3K 541 158
                                    

جذابیت رو تو آلفایی خلاصه میکنم که با ناز و نوازش قربون صدقت میره ولی خشن ترتیبتو میده.
_جناب پارک؟!

♛────────❀⋆⊰

نگاه عمیقی به پلکان بلند ورودی معبد انداخت. وزیر اینقدر در بحر افکارش غرق شده بود که متوجه احترام شمن هایی که در مسیر میدید نشد.

او میبایست راهی برای نجات جفت ولیعهد پیدا میکرد، بعد از خواندن گزارش کوتاهی که شاهزاده برای او فرستاده بود، تصور اینکه عزیزدردانه اش، کنار ولیعهد متحمل همچین دردی شود، قلب و مشت اش را همزمان فشرده میکرد!

انتهای راهروی مخصوص، خودش را مقابل در معروف ترین باغ کشور دید. باغِ همیشه سبزِ اژدهای سفید! وزیر دستی به کت تمیز و اتوکشیده اش کشید و با احترام قلبی وارد محیط باغ شد.

کنترل کننده اژدها کمی دور تر از او، روی تخته سنگ صیقلی ای مقابل سرو کهن سالی مشغول فلوت زدن بود. مین با چنان تمرکزی این آیین مذهبی را اجرا میکرد که گویی تمام زندگی اش به آن متصل است.

_صدای فلوت آدمو وارد خلسه میکنه.
جیمین با لحن متفکرانه ای گفت و کنار وزیر ایستاد. نامجون نفس عمیقی کشید و جواب داد:
_بله حق با شماست جناب پارک.

بتا با رضایت سری تکان داد و روبروی وزیر ایستاد و پرسید:
_من نمیتونم رایحه هارو احساس کنم اما برعکس همیشه، چهره ی نگرانی دارید جناب وزیر.

_عالیجناب شاهزاده دوم، جفت ولیعهد رو پیداکردن!
لبخند از روی لب های جیمین پاک شد و بهت زده به صورت وزیر چشم دوخت. کار قندعسلش واقعا حرف نداشت!

_کجاست؟

_کی کجاست؟
شوگا درحالیکه دست روی شانه جفت قشنگش گذاشت پرسید و به وزیر احترام گذاشت.

نامجون هم متقابلا احترامی گذاشت و به طور خلاصه برای هردو آنها ماجرا را تعریف کرد. البته که فراموش نکرد در مورد تعقیب شدن توسط افراد ولیعهد نیز به آنها بگوید. ظاهرا نقشه شاهزاده دوم به خوبی جواب داده بود!

شوگا متفکرانه لب زد:
_ از اونجایی که شاهزاده گفته بتا مریضه و امکان جابجایی صفرِ، بهتره که ما آدم‌های خودمون رو در پوشش دکتر بفرستیم بالای سرش تا هم واسمون خبر بیارن هم مراقب سلامتی بتا باشند!

نامجون در تایید سری تکان داد و گفت:
_ درسته این نقشه کارآمدیه... اما کمی طول می‌کشه تا پزشک یا پرستار مورد اعتماد پیدا کنم. ولیعهد تمام پرستارها و پزشک‌ها را ظاهراً با وسواس خاصی از بین کادر بیمارستان سئول انتخاب می‌کنند.

اما در این حین جیمین بدون لحظه‌ای درنگ با هیجان گفت:
_ وای چه شانسی آوردیم!!! یکی از اکس های من توی بیمارستان سئول مشغول کاره و سوپروایزر اونجاست... شمارش هم دارم، باهاش هماهنگ میکنم تا بفرستیمش مابین افراد ولیعهد!

𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚  || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ