اگه بعد تو برف بباره، آروم نگیره قلبم چی؟
داری با دلم چکار میکنی؟
دارم با دلم چکار میکنم؟
فقط یه برف دیگه کافیه تا من داغون بشم...
_شاهزاده دوم♛────────❀⋆⊰
به لطف هیترهای بزرگ، سکوی اجرا گرم شده بود و اکثر استف هایی که مشغول نصب وسایل بودند، از حجم لباس های تنشون کم کرده بودند.
گروه های ۳و ۴ نفری سرباز ها به هر استف کمک میکرد و همه سرسخت مشغول بودند.
جیپ فرمانده، چند متر مانده به محل اجرا متوقف شد. از وقتی توی ساحل متوجه شد رزسفید برای اینکه راحت تر توی برف راه بره، جای پاهای اون قدم میذاره، قدم های کوتاه تری برمیداشت تا تعادل امگا بهم نخوره. حس شیرین مراقبت از امگای برفی پشت سرش باعث شده بود آلفاش با خوشحالی و غرور زوزه بکشه.
شاهزاده دوم با قدم های استواری از پله های سن بالا رفت تا نظارت کلی ای به فعالیت سرباز ها و استف ها بیاندازد. سرباز ها با دیدن فرمانده، احترام نظامی گذاشتن و استف ها هم تعظیم کردن و با حرکت دست راست آلفای خون خالص، به کارشان ادامه دادند.
وزیرزاده که نسیم گرمای دلپذیری گونه ها و بینی سرخ شده اش رو نوازش کرد، لبخند زد و کتِ بلند نظامیِ سنگین اما به شدت خوش عطر رو از شونه هاش برداشت و با احترام سمت شاهزاده دوم گرفت و گفت:
_سرورمشاهزاده دوم از ساحل تا همین ثانیهی پیش خوب دوام آورده بود! خودش رو کنترل کرده بود که به چشم های خمار و معصوم پسرک نگاه نکنه، با دلش جنگیده بود که محو حرکت آروم و پُر ناز مژه های امگا نشه اما فقط اراده اون رز سفید کافی بود که چشم های یخیش افسار پاره کنن و بی کنترل کهکشان های بنفش رنگ پسر بتازن.
وزیرزاده با دست های ظریف و شکننده اش، دستی روی پالتوی او کشید و با لبخند شیرینی گفت:
_به لطف شما بدون احساس سرما تونستم منظره بکر و بی نظیری رو ببینم. از ته قلبم سپاسگزارم سرورمنگاه یخی شاهزاده روی لبخند کمرنگ پسرک سُر خورد. امگا حتی لبخندش هم نجیبانه بود! طوری که انهنای اون لب های سرخ بدون اینکه به دندان های سفید و یک دست وزیرزاده، اجازه خودنمایی بده، رنگ سفید به شبِ شاهزاده میپاشید، پرستیدنی بود.تهیونگ داشت توی اون لبخند ها همه چیزش رو دوباره پیدا میکرد. اما یچیزی در مورد اون لبخند ها درست نبود.فرمانده بدون تغییر جهت مردمک چشم های دریاییش، کت رو گرفت و غرید:
_هوم... برو سراغ کارت!وزیرزاده با متانت تعظیم کرد و درحالیکه پالتوی سعیدش رو در میاورد، از مدیربرنامه اش پرسید:
_نونا، میشه بگی من باید چطور کمکتون کنم؟بتا از کنار افرادی که داشتند سیم های برق جایگاه رو چک میکردند، پیش جونگکوک امد و با محبت موهای مواج نمدار پسرک رو پشت گوش هاش زد و گفت:
_کار خاصی برای تو نیست کوک!
STAI LEGGENDO
𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚 || 𝓥𝓚𝓸𝓸𝓴 (𝐑𝐨𝐲𝐚𝐥♛)
Lupi mannari_خودش میدونه که داری برای عشقش میجنگی؟ _گمون نکنم، میدونی؟؟؟ عشق میان شاهزاده و وزیرزاده! پیوند میان دیو و دلبر... ❦متفاوت ترین عاشقانه ای که میخوانید❦ ₃ 𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: 𝐌𝐨𝐧𝐢 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐊𝐨𝐨𝐤 , 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 , 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐦𝐢𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐨�...