Part:22

180 58 16
                                    


+: میدونستی اونجایی که نشستی مردم جیش کردن؟

بکهیون با صدای کاملا جدی و تقریبا بی توجهی گفت و از دیدن حالت چانیول که سریعا از جاش بلند شد و مشغول چک کردن زمینی که روش نشسته بود شد،لبخند شیطنت آمیزی زد.
خب اون دوست نداشت دقیقا روی زمینی بشینن که بقیه بچه ها بعد از خالی کردن محتواییات معده و رودشون از اونجا عبور میکردن.

_:کجاست بک؟

+: ببین همینکه نزدیک سرویس بهداشتی هستیم یعنی کل این محوطه جیشیه !

_:دیوونه !

چانیول با خنده گفت و از دیدن فشرده شدن لب های کیوت بک روی هم،نفس عمیقی کشید.
حالا که فکرش رو میکرد،تظاهر به اینکه بکهیون رو فقط به عنوان یه دوست ،دوستش داره بعد از اعتراف کردن به خودش یکم زیادی سخت شده بود.
اینکه حتی خواهرش هم حالا از این موضوع مطلع شده و شاهد ذوق های زیاد چان بخاطر برگشتن بک بود،یکم کار رو برای چان سخت میکرد.

چجوری میتونست بکهیونی که انقدر برای موهاش ذوق کرده بود رو توی بغلش له نکنه و شروع به گاز گرفتن لپ های کیوتش نکنه؟
بکهیون بعد از برگشتن از اون مراسم،حتی خوشگل تر از قبل بنظر می‌رسید.

_:بهت خوش گذشت آقای بیون؟

+:اره اصلا عالی بود آقای پارک !
اونقدری که توی هر ثانیه اش میخواستم پوست خودم رو بکنم !
راستی چان،چه بلایی سر کیونگسو اومده ؟
یکم ناراحت بنظر میرسه..

_:نمیدونم !
برو از خودش بپرس

چانیول انگار که از تغییر بحث به سمت کیونگسو خوشش نیومده باشه و از دیدن چهره ی بکهیون وقتی که داشت می‌گفت تو مهمونی چخبره فهمیده باشه که بک نمی‌خواد بیشتر توضیح بده،گفت و رگه هایی از حسودی رو نشون بکهیون داد.

+:هی چان
همون طور که تو دوست منی،اون هم دوست منه و باید بدونم که چه اتفاقی براش پیش اومده
میرم داخل

بکهیون با لبخند آرومی گفت و بعد از آخرین نوازش موهای چانیول،از کنار پسر بزرگتر حرکت کرد و لبخندی به چان زد.

بکهیون یه جورایی کیونگسو رو فهمیده بود.
کیونگسو در عین شخصیت برونگرایی که داشت و تقریبا با تمامی بچه های کلاس دوست بود،بشدت هم درونگرا بود و نیاز بود که برای فهمیدنش جست و جو بشه.
پسر کوچیکتر نمیدونست چه بلایی سر سو اومده،اما مطمئن بود اینکه انقدر بیشتر از قبل توی خودشه و تمومی کلاس رو هم خوابیده،چیز عادی ای نیست.

+:سویا !

بکهیون با لبخند بشاشی،خیره به کیونگسویی که همچنان سرش روی میز بود و چشم هاش رو هم بسته بود،گفت و از دیدن باز شدن چشم هاش ،نفس عمیقی کشید.
چشم های سو معمولا براق نبودن؛
اکثرا یک لایه ی دفاعی داخل چشم هاش به چشم میخورد و اینکه الان اون لایه برداشته شده و حتی ورقه ی اشکی چشم هاش رو پوشونده بود،نشون میداد که اتفاقی افتاده.

Your EYES🌧️🌑Where stories live. Discover now