3

3.4K 281 40
                                    

"بیا بگیر" لوییس بهش یه بطری آب و یه قاشق بزرگ داد و یه سرنگ "خودت میدونی چطوری باید آمادش کنی مگه نه؟"

پسر جوون سر تکون داد "آره,ولی من معمولا یجور دیگه استفاده میکنم" هری زل زد به سرنگ. اون میخواست ازش بپرسه این رو از کجا آورده!مطمئن نبود اگه سرنگ پاک بود یا نه!تصمیم گرفت بیخیال افکار منطقی و عقلانیش بشه و فقط سریع کارو تموم کنه.خیلی آروم قاشق و سرنگ رو گذاشت رو رونش

من چیکار دارم میکنم؟! با خودش فکر کرد وقتی دستشو کرد تو کیسه و یه تیکه کریستالی ازون مخدر رو برداشت.قاشق رو برداشت و مواد رو توش گذاشت و با دست آزادش بطری آب رو برداشت رو درش رو باز کرد.خیلی آروم یکم آب ریخت تو قاشق و با احتیاط قاشق رو گذاشت پایین و با انگشت کوچیکش شروع کرد مواد رو تو آب حل کردن.

اون سوزن رو برداشت و چند ثانیه بهش خیره شد.لوییس داشت تک تک حرکاتش رو بررسی میکرد.اون هیچ توری نداشت که مواد حل شده رو اول از توش رد کنه و میدونست اینا همه عمدیه!اون با احتیاط سر سرنگ رو باز کرد و بعد آروم آب کثیف رو توش کشید و بعدش هوای سرنگ رو گرفت.
اون به دستش خیره شد و آب دهنش رو محکم قورت داد, اون دنبال رگ رو دستش میگشت و آخر پررنگ ترین رگی که تو ناحیه داخلی ساعدش بود رو انتخاب کرد. اون لب پایینش رو گاز گرفت و بعد اروم ناله کرد وقتی سوزن رو تو دستش فرو کرد و بعد هم مواد رو واردش کرد.

اون ترسیده بود.خیلی هم ترسیده بود ولی نمیخواست این رو به لوییس نشون بده!اروم آه کشید و یکم تکون خورد و به دیوار تکیه داد.یه حس لذتی شروع کرد تو بدنش پخش شد.خیلی حس خوبی داشت.اون هیچ حسی مثه این رو قبلا نداشته بود.چشماش بسته شد و لباش از هم باز شد و نئشگی تموم وجودش رو گرفت.

لوییس خندید بصداهایی که پسر جوون از خودش ناخوادگاه درمیاورد وقتی های شده بود.اون بلند شد و از اتاق رفت بیرون و رفت به اتاقی که تو انتهای راهرو بود.به در زد و منتظر جواب نموند و وارد شد.

زین مالک بهش نگاه کرد و یه ابروش رو داد بالا "بله؟"
لوییس درو بست و نشست رو صندلی روبه روی زین "اون مواد رو استفاده کرد درست مثه یه سابقه دار"
زین یکم سوپرایز شد ولی یکم هم خوشحال شد "و؟چیز مشکوک دیگه ای نبود؟"
"هیچی!چند هفته ای میشه من چنتا از آدما رو فرستادم تعقیبش کنن و همه چیز رو چک کردن" لوییس ادامه داد "من خونش رو همه زیر و رو کردم!همه چی با حرفاش جور درمیاد!بنظرم راست میگه" مرد ادامه ی حرفش رو رها کرد و چند دقیقه بعد بلاخره پرسید "اگه مشکلی نداری جواب بدی...چه چیز خاصی راجع به این پسر وجود داره؟چرا فقط نمیکشیش؟"

"میخواستم ببینم پلیس تو این قضیه دخالتی داره یا نه" بعد سیگارشو بین لباش گذاشت و یه پک طولانی بهش زد."الان میتوتی بری بکشیش!من هیچ اهمیتی نمیدم!"

لوییس میتونست بفهمه که داره دروغ میگه و نیشخند زد"تو اونو بعنوان اسباب بازیه سکسیت میخوای مگه نه؟"
زین چشماش رو ریز کرد براش "لوییس فکر کنم عاقلانه باشه اگه حرف دهنت رو بفهمی" لحنش تهدید امیز بود اما لویی اصلا نترسیده بود.
"پس این معنیش اینه که من میتونم باهاش سکس داشته باشم امشب؟یه هفته ای میشه که با کسی نخوابیدم" لوییس دید که بدن زین از عصبانیت تکون خورد

relax  (ترجمه )Where stories live. Discover now