12

2.5K 241 29
                                    

خونه.از الان به بعد اینجا خونه بود..هری با خودش فکر کرد وقتی آویزون کردن لباس هاش تموم شد.این حس عجیبی بود که لباس های خودش کنار لباس های زین آویزون شده بود ولی با اینکه اون هیچوقت اعتراف نمیکرد از این صحنه خوشش میومد.اون فکر میکرد که ینی میشه اوضاع بینشون ازین وضعی که تو این چند هفته توش هستن تغییر کنه!

زین میخواد همینجوری سردیش رو ادامه بده؟!اون واقعا دلش میخواست احساسش رو به زبون بیاره و به مرد بگه چه مشکلی وجود داره ولی نمیتونست..هری از کمد اومد بیرون و در رو بست و رفت تا دنبال معشوقش بگرده.بعد از گشتن کل خونه بلاخره زین رو توی بالکن در حال سیگار کشیدن پیدا کرد."هی" آروم صداش کرد

زین از روی شونه اش بهش نگاه کرد و آروم سرش رو به عنوان سلام دادن تکون داد.هری یه نفس عمیق کشید قبل ازینکه بره پشت مرد بایسته.چند دقیقه وقت برد تا هری جراتش رو جمع کنه و زین برگشت ببینه اون میخواد چیکار کنه که بازوهای هری دورش حلقه شد.اون احساس کرد که معشوقش لرزید قبل ازینکه دوباره آروم بشه و بخنده

هری چشمهاش رو بست و گونش رو گذاشت روی پشت عضلانی و محکم زین و یه آه بلند کشید.این حس دیوونه کننده بود.اون خودش رو آماده کرد,اون میدونست این زیاد دووم نداره و خیلی زود مرد دوباره سرد میشه و اون خودش رو موظف کرد تا ازش لذت ببره.من دوستت دارم.من دوستت دارم بارها تو سرش تکرار شد و خدااا اون دلش میخواست بلند بگه

ولی اون نمیتونست به خودش اجازه بده اون حرف رو بزنه..اون هیچ وقت اون سه تا کلمه رو به زین مالک نمیگه..هیچوقت

زین آروم دستای پسر رو از دورش باز کرد و برگشت سمتش و دهنش رو باز کرد تا حرف بزنه ولی هیچی ازش بیرون نیومد وقتی باهم چشم تو چشم شدن.جفتشون برای مدت طولانی بهم خیره شدن و هیچکدوم نمیدونستن اون یکی به چی فکر میکنه."من دارم میرم ورزش" مرد بلاخره گفت

هری لبهای خشکش رو لیس زد قبل ازینکه حرف بزنه "میشه منم بیام؟"

"تو الان تو موقعیتی نیستی که بخوای ورزش کنی؟"

"من فقط میخوام کنارت باشم!" حرف مرد رو قطع کرد و دید حالت چهره ی مرد نرم شد قبل ازینکه سرتکون بده.هری چشمهاش رو بست وقتی زین خم شد و روی لبهاش بوسه گذاشت. من دوستت دارم! اون میتونست حس کنه این کلمات نوک زبونشه و ممکنه هرلحظه بیرون بیاد

***************

هری از بالای تبلت گرونی که زین بهش داده بود تا سرگرم باشه دید مرد رو که داشت ورزش میکرد.اون سعی میکرد خیره نشه ولی دیدن زین مالک وقتی وزنه لیفت میکرد اعتیادآور بود.پسر آیپد رو گذاشت کنار و به خودش اجازه داد غرق صحنه ی روبه روش بشه.حالت چهره ی زین خیلی متمرکز و جدی بود و لبای قلوه ایش رو روی هم فشار میداد وقتی سنگین نفسهاش رو بیرون میداد و عرق از روی بازوش پایین میریخت

relax  (ترجمه )Where stories live. Discover now