31

1.7K 208 166
                                    

از خواب بیدار شدن و سر کار اومدن خیلی سخت بود مخصوصا که هری تمام شب رو تو بغل دوستش گریه کرده بود و نایل سعی کرده بود آرومش کنه

نایل بیشتر ازونی که بتونه بشماره ازش بخاطر ابراز علاقش معذرت خواهی کرد چ نمیدونشت با اینکارش فقط باعث عذاب وجدان بیشتر هری میشه.

با تمام اعضای بدنش درد غیرقابل وصفی رو حس میکرد,دلش میخواست بمونه خونه ولی میدونست اگه بمونه نمیتونه جلوی نئشه شدنش رو بگیره و مواد نکشه.چون اون کمک میکرد دردش یادش بره

"هری؟"

هری رو صندلیش چرخید و به مرد پستچی که تقریبا هرروز میومد نگاه کرد."بله؟" پرسید وقتی پستچی براش یه کاغذ گرفت تا امضا کنه.هری با اکراه امضا کرد و بسته ی سایز متوسطی رو که یه چیزایی روش و کنارش بدخط نوشته بود رو گرفت.پسر جعبه رو گذاشت رو میز و دنبال آدرس فرستنده گشت
"این چیه؟" صدای نایل از فکر درش اورد

"منم مثله تو (ینی نمیدونه چیه)" اون آروم اومد عقب تر و آب دهنش رو قورت داد."یه حسی بهم میگه این از طرف زینه" هری گوشیش رو از تو جیبش دراورد "به تیم خنثی سازی زنگ بزن برای پشتیبانی تا من زنگ بزنم پلیس برای کمک بیاد"

نایل سرتکون داد و به همه گفت ساختمون رو ترک کنن چون خطر بمب هست.یکم طول کشید تا ساختمون کامل تخلیه شد و فقط تیم خنثی اونجا بودن.

هری دستاش رو دور خودش پیچیده بود و منتظر وایساده بود بیرون و به ساختمون خیره بود.قلبش تند میزد و دنیا دور سرش میچرخید.یعنی ممکن بود اون آدمهای داخل بخاطر بمب بمیرن؟!

سرپرست تیم خنثی اومد بیرون و رفت سمت پدر هری و بعد همه چی ساکت شد.هیچکس چیزی نمیگفت و منتظر شنیدن خبر بودن که پدر هری دوید داخل ساختمون و همه با تعجب بهم نگاه میکردن.بعد از ده دقیقه اومد بیرون با یه صورت خشک خالی از احساس.

"سم براون از دنیا رفته" اعلام کرد و بعد با پسرش چشم تو چشم شد "اون به قتل رسیده"

نه..نه..نه

*********

همه تو سالن کنفرانس بودن و فرمانده استایلز به همه آماده باش اعلام کرد.هری از روزی که گفتن سم براون گم شده میدونست اون مرده ولی باز دعا میکرد و با تمام وجود دلش میخواست همکارش زنده باشه.در عوض سر اون توی جعبه براش فرستاده شده بود.هری از عصبانیت لرزید و دستش رو مشت کرد وقتی یاد نامه ی توی جعبه افتاد

'دلت برات تنگ شده هری؟! امیدوارم از هدیه ات لذت ببری'

زین برگشته بود و هری میدونست این تازه شروعشه.اون با بیچارگی میخواست از لرد مواد مخدر خواهش کنه که تمومش کنه و فقط اون رو بکشه و به بقیه کاری نداشته باشه.

این تقصیر اون بود که عاشق زین شد و بهش فرصت داد تا فرار کنه.اون احمق بود که فکر میکرد معشوقش فقط ازون انتقام میگیره.همه ی اتفاقهایی که افتاده و قرار بیفته تقصیر اون بود.زین انتقام میخواست و میخواست بهش آسیب بزنه و نابودش کنه و هری مرد رو سرزنش نمیکرد.

relax  (ترجمه )Where stories live. Discover now