هری نفس عمیقی کشید وقتی از ماشین گرون قیمتش پیاده شد. کلیدهاشو داد دست پارکبان قبل ازینکه قدم بزاره رو پله های هتلی که حتی فکر نمیکرد هتلی به این بلندی باشه که بخواد ببینتش!
قلبش بشدت میتپید ولی سعی کرد خونسردیش رو حفظ کنه و کتش رو صاف کرد وقتی دربان هتل در رو براش باز کرد.
اون به خودش گفت باید خودشو جمع و جور کنه چون اگه حتی یه اشتباه کنه این براش گرون تر از فقط از دست دادن پرونده تموم میشه!اون احتمالا جونش رو هم از دست میده.
یصدا پس ذهنش بهش غر میزد که باید دور بزنه راه رو بگرده اما اون سعی کرد نادیده بگیرتش. اون به این پرونده احتیاج داشت.همه بهش شک داشتن. اون آهی کشید. جوون ترین فرد تو اداره بودن این مسائل رو هم داره اما چیزی که بدترش میکنه اینه که پدرش رئیس دایره ی جنائیه! اون میدونست دقیقا همه راجع بهش چی فکر میکنن.اون عاجزانه میخواست ثابت کنه که به دایره جنایی تعلق داره درست مثه هرکس دیگه ای که اونجاس!
اون بخاطرش اورد هرچیزی که بهش یاد داده بودن. کارش این بود به زین مالک نزدیک بشه,باهاش دوست بشه و هرچی که ممکن بود راجع بهش بدست بیاره و بفهمه. بزگترین لرد مواد مخدر! هری شنیده بود زین تو پاک کردن رد پاش اسطورس. از تغییر هویتش بگیر تا جابجایی و قایم شدن و اینکه خودش رو کس دیگه جا بزنه.
هری بخاطر اورد یکی از پرونده هایی که زین مالک توش دخیل بود. پرونده قتل دو تا مامور فدرال که تو پنتهوس خودشون کشته شدن. یکیشون دار زده شده بود و دیگری انقد چاقو خورده بود تا بمیره. اون مرد فرار کرد و یکبار دیگه ناپدید شد. نکته ی عجیبش اینجاس که هیچکدوم از اثر انگشتها متعلق به زین مالک نبود بجز اون که رو تن کارمند هتل بود.
اون به سمته مکانه مهمونی رفت و خدا رو شکر کسی بهش توجهی نکرد و اون از در خارج شد و مستقیما رفت سمته محوطه استخر.
اون دور و بر رو نگاه کرد بدنبال مردی که فقط تو عکسا دیده بود. اون یه پیک شراب برداشت و ازش خورد همونطور که تو محوطه میچرخید بین مردم ,رندومی با بعضی از مهمونا حرف میزد تا یکم اطلاعات بدست بیاره و طبیعی جلوه کنه. اون بلاخره مردی که دنبالش میگشت پیدا کرد درحالیکه نشسته بود تو چشم انداز عمارت کنار زنهایی که با لباسهای خیلی باز دور و برش رو گرفته بودن.
نفسش گرفت و بی حرکت وایساد. اون مرد رو بارها تو عکسها دیده بود ولی دیدنش از نزدیک تو واقعیت کاملا چیز دیگه ای بود.اون خیلی خوشتیپ بود,خیلی خوشتیپ تر از چیزی که هری بخاطر میاورد. زین یه نفس از سر آسودگی کشید و تکیه داد به عقب .اون تماشا میکرد وقتی مرد داشت لبخند جذابی به زنای اطرافش میزد و باهاشون لاس میزد.هری کاملا معنی "نگاه ها میتونن فریب دهنده باشن" رو فهمید وقتی نگاه های مرد رو تحت نظر داشت.
YOU ARE READING
relax (ترجمه )
Actionعاشق دشمن شدن بخشی از برنامه نبود این قرار نیست پایان خوشی داشته باشه