پارت 7

463 55 2
                                    

تو منو دوباره ساختی 7

با تمام توانش داد کشید .
-گفتم میخوام پیاده شم .
جیمین روی ترمز زد و قبل از اینکه چیزی بگه سه رون سریع از ماشین بیرون پرید .
جیمین با عصبانیت سمت ناری برگشت .
-همینو میخواستی ؟
ناری شونه ای بالا انداخت .
-به من چه دختره ی لوس قهر میکنه .
جیمین لباشو گاز گرفت و از ماشین پیاده شد .
نگاهی به پیاده رو انداخت و دنبال سه رون که با عصبانیت راه میرفت دوید .
-کیم سه رون .
سه رون بی توجه بهش به راهش ادامه داد.
جیمین بهش رسید و دستش رو گرفت ، اونو سمت خودش برگردوند و همین جور که نفس میزد گفت :
-یااا ... کیم .. سه رون ... با تو ام ... ها .
سه رون  با اخم گفت :
-چی میگی ؟
-برگرد تو ماشین .
سه رون دستشو از دست جیمین بیرون کشید .
-نمیخوام .
جیمین  دستش و که تو هوا مونده بود پایین انداخت .
-من از طرف ناری ازت عذر خواهی میکنم برگرد .
سه رون سرشو به علامت منفی تکون داد  و در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل بکنه گفت :
-عذرخواهی لازم نیس ... من بر نمیگردم ... چون اگه برگردم نمی تونم خودمو کنترل کنم و هر چی از دهنم در بیاد به اون دوست دختر مغرو رو از خود راضیت میگم .
لباشو بهم فشرد .
-شایدم نتونم جلوی خودمو بگیرم و یه دست کتک حسابی بهش بزنم ... پس اگه نمیخوای این اتفاقا بیافته ساکت باش و برگرد پیش دوست دخترت .
جیمین با چشمای گرد شده بهش خیره شد.
-از این کارا هم بلدی ؟
سه رون با عصبانیت اضافه کرد .
-میخوای بهت نشون بدم ؟
جیمین سریع سرشو به نشونه ی منفی تکون داد .
-نه نه لازم نیس ... سعی کن خودتو کنترل کنی و برگرد تو ماشین .
سه رون کلافه نفسشو بیرون داد .
-نمی فهمی چی میگم نه ؟.. من نمیام ... با اتوبوس برمیگردم فهمیدی؟
با سر به ماشین اشاره کرد .
-تو هم برو دوست دخترت و برسون خونه .
اخماشو تو هم کشید.
-دختره احمق منتظرته ... بعدا حساب تو رو هم میرسم .
پشتشو به جیمین کرد و راه افتاد .
دستی تو موهاش کشید.
-دختره لجباز .
نگاهش و از سه رون گرفت و سمت ماشین برگشت و سوار شد .
ناری رو بهش کرد و پوزخندی زد.
-رفتی نازشو بخری محلت نداد نه .
جیمین نگاه عصبانیشو بهش دوخت .
-میشه خفه شی ؟
ناری با چشمای گرد بهش خیره شد .
-با من درست صحبت کن پارک جیمین .
جیمین نگاهشو ازش گرفت .
-درست رفتار کن تا درست صحبت کنم .
صدای ناری بلند شد .
-من چه کار اشتباهی کردم مگه ؟
جیمین با پوزخند بهش خیره شد .
-فکر کردی کارت درست بوده؟
ناری ابروهاشو بالا انداخت .
-معلومه که درست بوده اون دختر لایق همون حرفاس .
صدای جیمین بالا رفت .
-ساکت باش .
صدای ناری هم متقابلا بالا رفت .
-به خاطر اون دختره با من اینجوری حرف نزن .
جیمین چشماشو رو هم فشرد .
-یا خفه شو یا برو پایین .
-هی پارک جیمین .
جیمین طرف ناری خم شد و درو باز کرد .
-همین الان برو پایین ناری ... اینجوری ادامه بدیم بدتر میشه .
ناری با چشمای گرد شده گفت :
-داری شوخی میکنی نه ؟
جیمین تو چشماش خیره شد .
-به نظرت دارم شوخی میکنم ؟
-خیلی احمقی پارک جیمین .
اینو گفت و سریع پیاده شد و جیمین هم بی توجه پاشو روی گاز فشرد . با عصبانیت لبشو گاز گرفت :
-دختره ی احمق فکر کرده کیه به خواهر هیونگم توهین میکنه .
نگاهشو به پیاده رو دوخت تا سه رون و پیدا کنه اما خبری ازش نبود .
نگاهش به ایستگاه اتوبوس خورد . حتما با اتوبوس رفته بود .
ایشی زیر لب گفت و پاشو بیشتر رو گاز فشرد .
....
سرشو به شیشه اتوبوس تکیه داد.
-دختره بیشعور چطور جرات میکنه بهم توهین میکنه .
قبل از اینکه اشکش سرازیر بشه اشکش و پاک کرد .
-دیگه نمیزارم همچین کاری رو بکنه .
دندوناشو رو هم فشرد و دستشو مشت کرد .
-یه بار دیگه ببینمش به من یا سوهی توهین کنه .
مشتش و بالا آورد .
-همین و میزنم تو فکش .
دوباره دستی به چشمای خشکش کشید .
-مامان دلم برات تنگ شده .
نگاهش و به بیرون دوخت  و شروع کرد به خوندن اسم مغازه ها و خیابونایی که از جلو چشماش با سرعت رد میشدند.
....
وارد شد و صداشو تو سرش انداخت .
-کیم سه رون .
هیچ صدایی نشنید .
سمت اتاقش رفت و چند ضربه به در زد .
بازم هیچ جوابی نشنید و درو باز کرد و با اتاق خالی مواجه شد .
ابروهاش بالا پریدند .
-هنوز نرسیده ؟
از اتاق سه رون بیرون اومد و سمت اتاقش رفت .
خودش و روی تخت پرت کرد .
-دختره لجباز .. اح به من چه اصلا بزار با اتوبوس بیاد تا پیر شه .
چشماشو رو هم گذاشت .
-خستمه .
بعد یه ربع کلنجار رفتن با خودش خوابش برد .
....
-همگی خسته نباشید .
نگاهشو به جیسو دوخت .
-خسته شدی؟
جیسو لبخندی زد.
-نه .
-خوبه پس .
جین لبخندشو حواله ی جیسو کرد و با گفتن خداحافظ از رستوران بیرون زد و سمت پارکینگ رفت .
سوار ماشین شد و بیرون اومد که جیسو رو کنار خیابون دید که آروم قدم میزد .

you made me again Where stories live. Discover now