پارت 13

420 43 2
                                    

تو منو دوباه ساختی 13

تمام راه تا مهد کودک و دویده بود و دیگه نفسی براش نمونده بود .
جلوی در ایستاد تا نفسش بالا بیاد . کمی که حالش جا اومد  وارد شد و رو به یکی از مربی ها کرد .
-مانسه کجاست ؟
مربی جلو اومد .
-تو اتاقه ... یه گوشه نشسته .
جیسو با نگرانی گفت :
-چیزی خورده ؟
مربی سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد .
-با اصرار خوردش .
جیسو لبشو گاز گرفت .
-اذیت که نکرد ؟
-نه .. خیلی گوشه گیره و اصلا پیش بچه ها نمی یومد و هر چی اصرار کردم فایده نداشت .
قیافه ی جیسو تو هم رفت که مربی ادامه داد .
-اما وقتی هایول رفت پیشش یکم اخماشو باز کرد و باهاش بازی کرد .
جیسو لبخندی زد.
-پس میتونه عادت کنه ؟
مربی سرشو به نشونه ی تایید تکون داد .
-مطمئن باشید کم کم براش عادی میشه ... همه ی بچه ها روز اول همینجوری ان  .
جیسو لبخندی زد و وارد اتاق شد . مانسه یه گوشه نشسته بود و سرش پایین بود و تمام حواسش به ماشین توی دستش بود .
جیسو آروم جلو رفت و روبروش نشست و آروم اسمشو صدا زد.
-مانسه .
مانسه سریع سرشو بلند کرد و با دیدنش با ذوق از جا پرید و خودش و تو بغلش انداخت .
-مامانی .
جیسو مانسه رو محکم به خودش فشرد .
-خوش گذشت بهت؟
مانسه از بغلش بیرون اومد و با اخم و لبای جلو اومده گفت :
-نه دوش نداشتمش .
جیسو جلو رفت و محکم لپ مانسه رو بوسید .
-شنیدم که دوست پیدا کردی ... اسمش هایوله .
مانسه لبخندی زد .
-اهم .
دوباره قیافه اش مثل اول شد .
-ولی دوسش ندالم .
جیسو با خنده موهای پسرش و بهم ریخت .
-چند روز یه عالم دوست پیدا میکنی اونوقت یه عالم دوسش داری .
مانسه با همون حالت گفت :
-نخیرم .
جیسو از جا بلند شد و نگاهشو به مانسه دوخت .
-بریم خونه؟
مانسه با ذوق بالا پرید .
-بلیم .
....
رفتار اون دختر واقعا عجیب بود . تمام روز که همش خرابکاری کرده بود و با پایان ساعت کاری بدون خداحافظی و با دو از رستوران بیرون زده بود .
-اون دختر واقعا چش بود؟
شونه ای بالا انداخت و نفسشو بیرون داد .
کوان جیسو براش خیلی متفاوت بود . همیشه میخندید و به اطرافیانش هم شادی رو منتقل میکرد . اما چشماش همیشه یه غم عمیق داشتن . یه غمی که با لبای خندونش هزار درجه متفاوت بود و همینم باعث میشد که نسبت بهش کنجکاو بشه .
رمز در و زد و وارد شد و توقع داشت که بازم  مثل چند روز گذشته اون دو تا رو در حال دعواوببینه اما بر خلاف انتظارش همه جا آروم بود و تو سکوت فرو رفته بود .
با تعجب وارد سالن شد .
-نکنه دعواشون تموم شده ؟
از حرف خودش خنده اش گرفت .
-مگه تمومی داره دعواشون ؟
صداشو بالا برد .
نفس راحتی کشید و سمت اتاقش رفت . میتونست یه چرت جانانه بزنه .
....
-این خیلی نامردیه .
سه رون خودشو روی میز ولو کرد .
-چرا باید بعد از تعطیلات امتحانا شروع بشه ؟
سوهی سرشو روی کتابش گذاشت و چشماشو بست .
-کی بشه مدرسه تموم بشه .
سه رون با حالا زاری گفت :
-مدرسه تموم شده بدبختیمون شروع میشه ..آزمون و کجا بزاریم باز .
سوهی از جا پرید .
-بی خیال آزمون  فعلا پاشو بریم یه چی بخوریم که مردم از گرسنگی.
سه رون بدون اینکه سرشو از رو میز برداره گفت :
-چی بخوریم حالا ؟
سوهی دستشو گرفت و به زور بلندش کرد و با ذوق تو چشمای خسته سه رون خیره شد .
-به نظرت چی الان میچسبه ؟
سه رونم با ذوق اضافه کرد .
-کیک ماهی ، دوکبوکی ، ووی سوسیس خونی .
سوهی با تایید سرشو تکون داد .
سه رون سمت جالباسی شیرجه زد و پالتوش و برداشت .
مشغول خوردن بودن که صدای گوشی سه رون بلند شد .
گوشی رو از جیبش بیرون کشید و با دیدن اسم جین با لبخند جواب داد.
-سلام اوپا .
صدای نگران جین تو گوشی پیچید .
-یااا کیم سه رون هیچ معلومه تو کجایی ؟
سه رون یدونه تو پیشونیش کوبید .
-وای اوپا اصلا یادم رفته بود بهتون بگم .
-کجایی ؟
-اومدم پیش سوهی اوپا ... به جیمینم گفتم نیاد دنبالم که میرم خونه سوهی ، بهتون نگفت ؟
-جیمینم خونه نیس ... راستی اونجا رفتی چیکار ؟
سه رون نگاهشو به سوهی که تقریبا تو حلقش بود دوخت و کمی به عقب هلش داد .
-فردا امتحان داریم .
-باشه کی میای خونه ؟
سه رون آروم گفت :
-خونه نمیام .
صدای داد جین بلند شد .
-چییی ؟ چرا خونه نیای؟
-اوپا قراره تا دیر وقت درس بخونیم...خونه ی سوهی هم نزدیکه به مدرسه راحت تره برامون.
-باشه خوش بگذره .
سه رون قیافه شو تو هم کشید .
-با درس خوندن به کی خوش گذشته که من دومیش باشم ؟
جین با صدا خندید.
-ای وروجک .
سه رون گوشی رو قطع کرد که سوهی سریع گفت :
-چی میگفت ؟
سه رون چشماشو ریز کرد .
-تو که تو حلق من بودی نفهمیدی یعنی ؟
سوهی دندوناشو به نمایش گذاشت و گاز دیگه ای به کیک ماهیش زد.
-هممم خوشمزس ... میگم ها سه رونی .

you made me again Where stories live. Discover now