you made me again

پارت 58

تو منو دوباره ساختی 58

وارد اتاقش شد و در و بست و روی زمین ولو شد و دوباره اشکاش صورتش و خیس کرد. دوست داشت با صدای بلند گریه کنه اما نمی تونست.. جیمین صداشو میشنید. دستش و جلوی دهنش فشرد و گریه اش بلند شد. 
چند ضربه به در خورد.
-سه رون خوبی؟
سعی کرد گریه نکنه تا بتونه جواب جیمین و بده اما نمی تونست.
دوباره چند ضربه به در خورد.
-چرا درو قفل کردی؟. باور کن من حالم خوبه..
سه رون دستشو محکم تر رو دهنش فشرد.
-سه رونی چرا جواب نمیدی؟  داری گریه میکنی؟گریه نکن من خوبم..
چند دقیقه سکوت کرد و با حالت بامزه ای گفت :
-یعنی اینقدر دوسم داری که برای یه زخم کوچولو اینجوری داری گریه میکنی؟
سه رون با پشت دست اشکاش و پاک کرد و با صدایی که از زور بغض و گریه خش دار شده بود گفت:
-من خوبم.
-گریه نکن باشه؟
بغضش و به زور پایین فرستاد.
-باشه .
-درو باز نمیکنی؟
-نه ...برو.
-باشه من رفتم تو هم گریه نکن دیگه... از این به بعد مراقب خودم هستم تو نگران نباش.
سه رون لباشو محکم تر به هم فشرد.  کاش جیمین میدونست دلیل این حالش چیه.. اما نمی تونست بهش بگه.
چشمش به گوشیش افتاد.  چهار دست و پا جلو رفت و گوشیش و برداشت.
اشکاش و پاک کرد و شماره جیهوپ و گرفت.
صدای شادش توی گوشی پیچید.
-سلام .
با بغض گفت :
-چطور میتونی همچین کاری رو بکنی ؟ ها چطوری؟  چطوری میتونی اینقدر بی رحم باشی؟
جیهوپ خندید.
-بهت گفتم که بلخره راهش و پیدا میکنم.
سه رون لبشو گاز گرفت.
-جیمین دوستته.. چطوری میتونی جونش و تهدید کنی.. چطور تونسی با ماشین بهش بزنی ؟  جیمین تو رو مثل داداشش دوست داره.. چطوری میتونی باهاش..
جیهوپ میون حرفش پرید.
-چطور اون میتونه عشق من و بدزده اما من نمی تونم باهاش کاری بکنم؟
سه رون دندوناشو با حرص روی هم فشرد.
-اینا هیچ ربطی به جیمین نداره.
-برام مهم نیست..
-من دلت و شکستم تاوانشم با اون شب لعنتی پس دادم... پس چرا جیمین هم باید تاوان پس بده؟
پوزخندی زد.
-چون جیمین و دوست داری.
-خیلی بدی.
-میدونم ...الان فقط یه جواب ازت میخوام آره یا نه.
سه رون فقط سکوت کرد و هیچی نگفت. نمی تونست چیزی بگه..نمی خواست چیزی بگه. تصور دوری از جیمین هم براش وحشتناک بود..چه برسه دور شدن ازش.
صدای جیهوپ بلند شد.
-نگفتی ازدواج با من یا جون جیمین؟
لبشو محکم گاز گرفت و چشماشو روی هم گذاشت.
-تو هیچ وقت اینکارو نمی کنی فقط میخوای من و تهدید کنی.
صدای تهدید آمیز جیهوپ توی گوشی پیچید.
-میخوای بهت ثابت کنم؟
صداش لرزید.
-چرا میخوای اینکارو بکنی؟ چی میخوای از من؟
-یعنی نمی دونی؟
-خواهش میکنم دست از سرم بردار.. من دوست ندارم.. ازت متنفرم.. با من خوشبخت نمیشی.
صدای جیهوپ بلند شد.
-برام مهم نیست فقط میخوام تو مال من بشی و به خاطرش هر کاری میکنم.
-حق نداری بهش دست بزنی.
-جوابت؟
بازم سکوت ..نمی تونست جواب بده.
جیهوپ بی رحمانه گفت :
-باشه پس فردا جیمین و تو بیمارستان میبینی.. هر اتفاقی که از این به بعد بیافته مقصرش تویی.. خداحافظ کیم سه رون..
میخواست گوشی رو قطع کنه که صدای داد سه رون تو گوشش پیچید.
-نه.
لبخند رو لباش پهن شد.
-چی نه؟
سه رون لباشو بهم فشرد و سعی کرد بغضش و قورت بده.
-به جیمین کاری نداشته باش.
-در عوضش؟
دستاشو مشت کرد و چشماشو رو هم فشرد. کاش همین الان میمرد.. چرا همه چی اینقدر سخت بود؟  چرا زندگی اینقدر نامردانه داشت تقاص یه اشتباه  رو ازش میگرفت..دردی که اونشب کشیده بود کم بود حالا باید از جیمین هم دور میشد. حالا باید میرفت سمت جیهوپ.. جیهوپی که از اون شب ازش متفر شده بود.
-منتظرم کیم سه رون.
دستاشو محکم تر بهم فشرد. زبونش یاریش نمیکرد کلمه ای رو به زبون بیاره.
-چی شد؟
بغضش ترکید و به زور کلمات و کنار هم چید.  مثل جون کندن بود براش.
-ب.. باشه.. فقط.. فقط به جیمینم کاری نداشته باش.. بااشه؟
جیهوپ با صدا خندید.
-میدونستم میدونستم تصمیم عاقلانه ای میگیری... میخوام ببینمت..همین الان..
سه رون میون گریه گفت :
-الان نه.
اینو گفت و گوشی رو قطع کرد..روی زمین دراز کشید و تو خودش جمع شد. نمی دونست کارش درسته یا اشتباه.. نمی دونست جیهوپ فقط تهدیدش میکنه یا نه ولی نمی تونست جون جیمین و به خطر بندازه.. حتی نمی تونست تحمل کنه که به خاطر اون به زخم کوچیک برداره..
دستش و محکم دور گردنبندش قفل کرد. جلو صورتش آورد و آروم دستش و باز کرد.
دوباره اشکاش پایین اومدن.
-منو ببخش جیمین اما نمی تونم بزارم اتفاقی برات بیافته.. جیهوپ دیوونه شده.. و مسببشم منم.. نمی تونم بزارم به خاطر من تو رو اذیت کنه.
عروسک زشتش و بوسید و دوباره دستش و دورش حلقه کرد. و برای بدبختی خودش تا تونست اشک ریخت.
....