پارت 64

353 25 0
                                    

تو منو دوباره ساختی 64

سرشو میون دستاش گرفت و اشکاش دونه دونه پایین اومدن. حاضر بود بمیره اما جیمین از اونشب باخبر نشه..با خبر نشه و درد نکشه.. حاضر بود کل زندگیش رو با جیهوپ نابود کنه اما جیمین هیچ وقت نفهمه اونشب بهش چی گذشته. اما حالا جیمین فهمیده بود و حس میکرد کلا وجودش داره شکسته. کاش هیچ وقت نمی فهمید.
جیمین پر بغض به سه رون خیره شد. عروسکش اون شب چقدر درد کشیده بود و اون نفهمیده بود.
اشکاش تند تر پایین اومدن. با قدم های آروم سمتش رفت و روی دو زانو جلوش نشست  و با بغض اسمش و صدا کرد.
-سه رونا.
وقتی هیچ حرکتی از سه رون ندید.  آروم دستای سه رون و گرفت و از صورتش پایین آورد و روی پاهای سه رون گذاشت.  به صورت سه رون خیره شد.  صورت هر دوشون خیس از اشک بود. خیس به خاطر دردایی که کشیده بودند.
نگاه سه رون پایین بود و نمی تونست و جرات نداشت  که سرشو بلند کنه و تو چشمای جیمین نگاه کنه.  چقدر سعی کرده بود جیمین نفهمه. حالا با قلب جیمینش چیکار میکرد؟  چطور باید آرومش میکرد؟
جیمین دستای سه رون و فشرد.  حس میکرد تمام تنش خرد شده و قلبش داشت تیکه تیکه میشد. سه رون اون همه درد کشیده بود و اون خبر نداشت. اون همه درد کشیده بود و تنها کاری که کرده بود تحقیر کردن سه رون بود. بغض داشت خفه اش میکرد. تا تونسته بود بهش توهین کرده بود و کلی حرف بارش کرده بود..حرفایی که سزاوار شنیدنش نبود.
جلوی چشماش تار شد. بدون اینکه بدونه سه رون چه دردی میکشه چند برابر بهش درد داده بود.
چشماشو محکم بهم فشرد تا صورت عروسکش و  ببینه.
لباشو از هم باز کرد.
-تو این همه درد کشیدی و من خبر نداشتم.. چرا بهم نگفتی سه رون؟
با حرص و بغض گفت :
-چرا خودم نفهمیدم؟ 
لباشو به هم فشرد.
-چرا از گریه هات نفهمیدم؟ چرا از حال خرابت نفهمیدم؟ چرا نتونستم بفهمم چه دردی کشیدی؟
نگاه سه رون آروم بالا اومد و به جیمین خیره شد.  چقدر داغون شده بود. چقدر زیادی شکسته بود. 
چقدر سخت بود دیدنش تو این حالت.
-تو داشتی درد میکشیدی و من مثل احمقا داشتم برای سورپرایزت برنامه ریزی میکردم..
هق زد.
-تو بهم احتیاج داشتی و من احمق..
سه رون سرشو به طرفین تکون داد.
-خودت و مقصر ندون.
جیمین ادامه داد.
-چرا از ناله های تو خوابت نفهمیدم؟.. چرا از ترس و پس زدنت نفهمیدم؟ چرا نفهمیدم من لعنتی؟  چرا؟ همه چیز مشخص بود و من احمق کور بودم و هیچی رو نمی دیدم..
سه رون دوباره سرشو تکون داد.
-تقصیر تو نیس جیمین تقصیر تو نیست.
جیمین سرشو آروم تکون داد.
-هست.. اونقدر عصبانی بودم که ندیدم که کنار جیهوپ فقط لبات میخنده.. اونقدر تو عصبانیت فرو رفته بودم که متوجه لرزش و ترست از اون جیهوپ لعنتی نشدم.. نفهمیدم دندونات و رو هم فشار میدی و به زور تحمل میکنی.
دست سه رون و رها کرد و رو قلبش کوبید.
-آخ سه رون دارم نابود میشم.. قلبم داره میترکه..
سه رون به گریه افتاد و با دستاش صورت جیمین و قاب گرفت.
-برای همین نخواستم بفهمی.. نمیخواستم درد بکشی.
جیمین سرشو تکون داد.
-قلبم داره میترکه که چرا زودتر نفهمیدم.. چرا زودتر نفهمیدم و حساب جیهوپ و نرسیدم.. چرا قبل از اینکه اون حرفا رو بهت بزنم نفهمیدم.. جای اینکه آرومت کنم.. جای اینکه بغلت کنم و کاری کنم که اونشب و فراموش کنی بیشتر بهت درد دادم.. بیشتر بهت زخم زدم..
جیمین دوباره رو قلبش کوبید.
-آخ سه رون چرا زود تر نفهمیدم.. چرا زود تر بهم نگفتی؟  چرا گذاشتی جیهوپ هر غلطی میخواد بکنه؟  چرا گذاشتی تهدیدت کنه و وادارت کنه باهاش ازدواج کنی.. اگه نمی فهمیدم چی میشد؟  اگه با جیهوپ ازدواج میکردی اونوقت چطوری خودم و میبخشیدم؟  چطوری با این درد کنار میومدم؟
دوباره رو قلبش کوبید.
-دارم نابود میشم سه رون.. دارم نابود میشم..
سه رون سریع خم شد و پیشونیشو به پیشونی جیمین چسبوند .
-من اشتباه کردم جیمین.. من اشتباه کردم.. تو رو خدا خودت و مقصر ندون.. تقصیر منه.. باید زودتر بهت میگفتم.
اشکاش روی صورت جیمین میریخت و همراه اشکای جیمین پایین میومد.
-آروم باش خواهش میکنم.. من اشتباه کردم.. تو فقط آروم باش.
-چطور آروم باشم وقتی میدونم چی بهت گذشته؟  چطور وقتی میخواستی اون کار احمقانه رو انجام بدی؟  وقتی میخواستی زندگیت و نابود کنی؟  چطوری سه رون؟  لعنتی چطور آروم باشم؟ تو میخواستی با جیهوپ ازدواج کنی..
سه رون با هق هق گفت :
-من اشتباه کردم جیمین.. اشتباه کردم.. من و ببخش.. آروم باش.
جیمین با صدای خش دار گفت:
-نمی تونم.. نمی تونم سه رون.. دارم ناب..
سه رون لباشو روی لبای جیمین گذاشت.  برای آروم کردنش هیچ راه دیگه ای پیدا نکرده بود.  نمی بوسیدش و فقط لباشو رو لبای جیمین میفشرد و هق میزد.

you made me again Donde viven las historias. Descúbrelo ahora