you made me again

پارت 36

تو منو دوباره ساختی 36

جیسو از دادش تو خودش جمع شد اما زبونش یاریش نمیکرد چیزی بگه.  تا حالا جین و اینجوری ندیده بود.  جین روبروش جین مهربون گذشته ها نبود.  جین عاشق خودش هم نبود. جین روبروش یه پسر زخم خورده بود با یه درد بزرگ  تو قلبش دردی که دوباره سر باز کرده بود. پسری که شک و بی اعتمادی تو چشماش موج میزد و نفرت پر رنگ تر از همه ی حس ها تو وجودش جولون میداد.
سکوت جیسو بیانگر همه چیز بود.  همه فکرای وحشتناکی که توی سرش موج میزد.  درست بود دوباره بازی خورده بود. دوباره از یورا بازی خورده بود.
دستش از دور بازوی جیسو شل شد ، روی زمین ولو شد.  قلبش به طور عجیبی درد میکرد.  دردش از زمان خیانت یورا هم وحشتناک تر بود.
عکس در دستش رها شد .
نگاهشو به چشمای جیسو دوخت . باید مطمئن میشد.  با اینکه همه چی واضح بود میخواست از جیسو بشنوه که اشتباه میکنه.  بشنوه که دختر توی عکس یورا نیس.  بشنوه که بازی نخورده.
-از کجا میشناسیش؟
جیسو بهش خیره شد.  چقدر نفرت و درد توی صداش زیاد بود.
اشکش آروم پایین اومد.
-دوستمه.
جین چشماشو رو هم گذاشت.
-از قبل من و میشناختی نه؟
چقدر سعی میکرد خودشو کنترل کنه. چشماشو باز کرد.
-میشناختی که بهم نزدیک شدی نه؟
جیسو آروم سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد.
-اهم.
لبشو گاز گرفت.  درد قلبش هر لحظه بیشتر میشد.
-یورا فرستادتت؟
به لبای جیسو چشم دوخت.  کاش میگفت نه،  میگفت همه چی اتفاقی بوده.
جیسو دوباره سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد و جین برای دومین بار صدای شکستن قلبش و شنید.
صورتش تو هم جمع شد و با نفرت به جیسو زل زد.
-چرا؟ 
نفس بلندی کشید... بغض چسبیده بود بیخ گلوش.
-بعد از پنج سال دوباره هوس بازی با من به سرش زده بود؟ 
جیسو سرشو به نشونه ی منفی تکون داد.
-نه.
-دوباره یاد بازیچه اش افتاده؟  بعد پنج سال ؟
جیسو دوباره سرشو تکون داد.
-نه.
صداش بال رفت.
-چرا لعنتی چراااا؟
خیلی سعی کرد خودشو کنترل کنه اما صداش به طرز شدیدی میلرزید سرشو از روی تاسف تکون داد.
-فکر نمیکردم اینقدر پست باشی...  هیچ وقت فکر نمی کردم.
نفرت صداش از قبل هم بیشتر شده بود.
-هیچ وقت دیگه جلو چشمام پیدات نشه... چون نمی دونم چه بلایی سرت میارم.
خودشو عقب کشید که جیسو به دستش چسبید.
-نه جین داری اشتباه میکنی.
با خشونت دست جیسو رو پس زد و به بازوش چنگ زد.
-حق نداری اسمم و به زبون بیاری.
فشارش دستشو بیشتر کرد و صداش بالا رفت.
-فهمیدی؟
جیسو تند تند سرشو به طرفین تکون داد.
-نمی خوام.
جین با خشم جیسو رو هل داد و از جا بلند شد.
-دیگه نمیخوام ببینمت. از کنارش گذشت و سمت در رفت. ایستاد و با صدایی که میلرزید گفت :
-بهش بگو موفق شد... بگو جین دوباره نابود شد...  بگو دوباره خردش کردی... بگو ایندفعه دیگه چیزی ازش نموند.
اینو گفت و با قدمهای بلند سمت در رفت.  جیسو هاح و واج به زمین خیره شده بود با صدای در از جا پرید و بیرون دوید. در و باز کرد و با بالا ترین سرعت از پله ها پایین رفت .
-جین ... جین صبر کن.
جین بدون توجه به دادای جیسو از ساختمون بیرون زد و سمت ماشینش رفت و سوار شد و قبل از اینکه جیسو بهش برسه پاشو روی گاز فشرد.
جیسو نگاهش به ماشین دوخت . جین نمی خواست به حرفش گوش کنه... جین ازش متنفر شده بود.  تو ی چشماش اینو خونده بود.  گند زده بود حسابی گند زده بود.  پاهاش سست بود و به زور قدم بر میداشت.  اشکاش آروم آروم پایین میومدند.
با قدم های لرزون از پله ها بالا رفت و وارد خونه شد.  سمت اتاقش رفت و کنار قاب عکس فرود اومد. عکس و برداشت و به عکس یورا خیره شد. آروم صورتش و نوازش کرد.
-متاسفم یورا... همه چیز و خراب کردم...  این چیزی نبود که بهت قول داده بودم...
عکس و به سینش چسبوند.
-من و ببخش همش تقصیر این عشق لعنتیه...  همش تقصیر منه.
خم شد و صدای گریه اش سکوت خونه رو شکست.
...
با سرعت بالا رانندگی میکرد و تمام خاطرات مثل فیلم از جلو چشماش میگذشت.
"من باید اینجا کار کنم ... اینجا بهترین جا برای منه.. "
اشکش آروم پایین اومد.
"جیسو با لبخند بهش خیره شد.
-اینم اولین کمکم.
روی پاهاش بلند شد و لباشو رو لباش گذاشت. "
اشکاش دونه دونه با یاد آوری خاطراتش پایین میومد ن و لحظه به لحظه به عصبانیتش افزوده میشد.
"دستاشو دور جین حلقه کرد.
-کاری میکنم گذشته رو فراموش کنی جین. "
"جیسو بهش لبخند زد: دوستت دارم جین. "
پاشو محکم تر رو گاز فشرد.  میخواست تمام دق و دلش و سر ماشین خالی کنه.
"یورا با لبخند تو چشماش خیره شد:دوست دارم جین "
با شدت ترمز گرفت و داد بلندی کشید. اما آروم نشد.  دستش و سمت گلوش برد و بهش چنگ زد.  داشت خفه میشد از این بغض گنده شده تو جلوش.