پارت 63

553 25 3
                                    

تو منو دوباره ساختی 63

جیهوپ روی دو زانو افتاد.  باورش نمیشد تو روز عروسیش این اتفاق افتاده باشه.  جیمین سه رون و دزدیده بود اونم توی عروسیش. فکرشو نمیکرد اینجوری بازی بخوره...تمام نقشه هاش نقش بر آب شده بود و الان اصلا نمی دونست باید چیکار کنه.
جیسو وارد اتاق شد و نگاهی به جیهوپ انداخت و با عجله سمت جین که مات گوشی بود رفت.
-جین.
وقتی هیچ عکس العملی ازش ندید.  دستشو رو شونه اش گذاشت و تکونش داد.
-جین چی شده؟  سه رون کجاست؟  اینجا چه خبره؟
جین به جیسو خیره شد و به زور لب زد.
-جیمین بردش.
جیسو با چشمای گرد بهش خیره شد و داد زد.
-چییی؟ چی داری میگی؟ 
جین گوشی رو سمت جیسو گرفت و با دیدن متن سرشو گرفت.
-یعنی چی؟  یعنی جیمین سه رون و برده؟
نگاهشو به اطراف دوخت.
-واای به مهمونا چی بگیم؟ 
جین چشماشو رو هم فشرد.
-باید پیداشون کنیم.
جیسو سوالی بهش خیره شد.
-از کجا؟
جین شونه ای بالا انداخت. گوشیش و سریع بیرون آورد و شماره ی جیمین و گرفت اما خاموش بود. شماره ی سه رون و هم گرفت اما اونم خاموش بود. حتی یه درصد هم فکر نمیکرد جیمین همچین کاری بکنه..جیمین بعد از اون روزی که خبرا رو شنید دیگه خیلی عادی برخورد کرده بود.  حتی تو روز نامزدی هم اصلا هیچی به روی خودش نیاورده بود.  فکر میکرد که سه رون و عشقش و فراموش کرده اما حالا با این کارش شوکه بود و نمی تونست باور کنه که جیمین سه رون و دزدیده باشه.. غیر قابل باور بود.  جیمین کی اینقدر خودخواه شده بود که خبر نداشت؟ 
دستی به صورتش کشید.  چطور تونسته بود همچین کاری کنه ؟ به عاقبت کارش فکر نکرده بود؟
صدای جیسو افکارش و پاره کرد.
-جین.
نگاهشو بهش دوخت.
-چیه؟
-مهمونا رو چیکار کنیم؟
جین آروم گفت :
-به مامان بگو خودش میدونه چیکار کنه.
جیسو سرشو به نشونه ی تایید تکون داد و از اتاق بیرون رفت.
جین نگاهشو به جیهوپ دوخت و با قدم های آروم سمتش رفت. چرا جیمین فقط به خودش فکر کرده بود؟  یه لحظه هم نگفته بود که این کارش چه صدمه ای به سه رون و جیهوپ میزنه؟  مگه عشق زوری هم میشد.  دستشو رو شونه ی جیهوپ گذاشت.
-جیهوپ خوبی؟
جیهوپ سریع از جا پرید.
-خوب؟  چطوری خوب باشم؟  با این کاری که داداشت کرده میتونم خوب باشم؟ 
هر لحظه صداش بالا تر میرفت.
-تو روز عروسیم عروسمو دزدیده میتونم خوب باشم؟ 
جین آروم لب زد.
-پیداش میکنیم.
جیهوپ داد زد.
-چجوری؟ 
جین سرشو گرفت.
-نمی دونم.. هیچی نمی دونم اما اینقدر دنبالش میگردیم تا پیداشون کنیم.
جیهوپ دندوناشو رو هم فشرد.
-چرا داداشت این کارو کرد؟  چراا؟
جین درمونده سرشو تکون داد.
-من خودم هنوز هنگ کارشم.. چرا باید این کارو بکنه؟  چرا باید اینقدر مغرور باشه که فقط به فکر خودش باشه.
دستای جیهوپ مشت شد.
-فقط امیدوارم کار اشتباهی نکنه اگر نه خودم حسابش و میرسم.
اینو گفت و از اتاق بیرون زد.  جین نفسشو پر صدا بیرون داد.
-وای جیمین.. جیمین تو چکار کردی؟  آخ سه رون.. سه رونم الان در چه حاله؟
کلافه دستی تو موهاش کشید و از اتاق بیرون رفت.  باید پیداش میکرد هر طوری که شده.
جیسو آروم به هانا نزدیک شد. 
-مامام جون.
هانا سمتش برگشت.
-چی شده جیسو؟  جیهوپ چش شده بود؟
جیسو خودش و جلو کشید و دم گوشش آروم زمزمه کرد.
-جیمین سه رون و دزدیده.
هانا با چشمای گرد سمتش برگشت.
-چی میگی؟  برای چی؟  چرا؟  چی داری میگی؟  چرا باید همچین کاری کنه؟ 
جیسو لبشو گاز گرفت و آروم گفت :
-چون عاشق سه رونه.
چشمای هانا گرد شد و با نا باوری به جیسو خیره شد.
-چی داری میگی؟ 
دستشو جلوی دهنش گرفت.
-واای خدای من.. جیمینم..
جیسو سریع دست هانا رو گرفت.
-مامان مهمونا رو چیکار کنیم؟ 
هانا با شوک نگاهش و به جیسو دوخت. هنوزم از شوک خارج نشده بود اما باید یه کاری میکرد.  با قدم های آروم سمت جوهیوک رفت و موضوع رو بهش گفت و جوهیوک هم با گیجی رو مهمونا کرد.
-از همگیتون معذرت میخوام اما عروسی کنسله.
با این حرفش صدای همهمه تو سالن پیچید. 
جوهیوک رو بهشون گفت :
-سه رون یکم حالش بد شده جیهوپ بردش بیمارستان.. متاسفم اما عروسی کنسله.  مهمونا یکی یکی از سالن خارج شدند.  پدر و مادر جیهوپ هم وقتی موضوع رو فهمیدن با عصبانیت سالن و توک کردن.
سوهی سمت جیسو رفت.
-اونی چی شده؟  سه رون حالش خیلی بده؟  ها؟
جیسو سرشو به طرفین تکون داد.
-نه.
با نگرانی گفت :
-پس چرا عروسی رو کنسل کردین؟
جیسو آروم گفت :
-سه رون و دزدیدن.
صدای داد سوهی بلند شد.
-چییی؟ کی؟  چرا؟  چی میخوان؟
جیسو انگشتشو به نشونه ی سکوت جلوی لبش گرفت.
-آرومتر میخوای همه بفهمن.
سوهی با ترس گفت :
-کی اینکارو کرده؟

you made me again Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon