پارت 16

416 44 2
                                    

تو منو دوباره ساختی 16

سه رون آروم گفت :
-منم نمی تونم حرفاتو فراموش کنم پارک جیمین.
سرشو آروم تکون داد.
-نمی تونم، خیلی باهام بد حرف زدی .
دوباره خیره شد تو چشمای جیمین.
-واقعا قلبم و شکوندی.
جیمین لحظه ای چشماشو رو هم گذاشت.
-معذرت میخوام.
چشماشو باز کرد و به چشمای سه رون خیره شد.
-چیکار کنم ببخشیم؟
سه رون با صدای آرومی گفت :
-پشیمونی؟
-اهم.
سه رون لبخند کوچیکی زد.
-باشه سعی میکنم ببخشمت.
چشمای جیمین گرد شد.
-یعنی نبخشیدیم؟
سه رون لباشو رو هم فشرد و خیره تو چشمای جیمین گفت :
-گفتم که میبخشمت اما هنوزم از دستت ناراحتم...  میخوای دروغ بگم که بخشیدمت اما از ته قلبم نبخشمت؟  اینو میخوای؟
جیمین آروم سرشو تکون داد و سه رون ادامه داد.
-هر وقت واقعا بخشیدمت بهت میگم باشه؟
جیمین سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد و لبخند پهنی روی لبای سه رون نشست.
-ممنون که درک میکنی.
جیمین نگاهشو از چشماش گرفت و به لبای خندونش دوخت.
سه رون با همون لبخند گفت :
-حالا هم میتونی ولم کنی.
جیمین آروم دست سه رون و رها کرد و سه رون خودشو عقب کشید.
-فقط به یکم زمان احتیاج دارم.
-باشه.
-خداحافظ.
اینو گفت و از ماشین پیاده شد.  جیمین بهش خیره شد و آروم زمزمه کرد.
-واقعا که لبخند قشنگی داری عروسک زشت.
لبخند روی لباش کش اومد و پاشو رو گاز گذاشت.
....
مسیر نگاه جین و دنبال کرد و رسید به جیسو.  لبخند روی لباش پهن شد و تو دلش گفت :
-میدونستم ...  میدونستم.
بی اختیار صدای خنده اش بلند شد و جین سمتش برگشت.
-چی شده تهیونگ؟
با همون لبخند سرشو به طرفین تکون داد.
-هیچی هیونگ یاد یه چیز خنده دار افتادم.
جین کنجکاوانه بهش خیره شد.
-و اون چیز خنده دار چیه؟
تهیونگ دهن باز کرد تا از نگاه جین به جیسو بگه اما سریع دهنش و بست.  بهتر دید که فعلا هیچی نگه چون ممکن بود دوباره جین دیوونه بشه .
سرشو به علامت منفی تکون داد.
-به درد تو نمیخوره هیونگ.
جین دستشو زیر چونه اش زد.
-اون چیه که به درد تو میخوره اما من نه؟
تهیونگ لبخند دنون نمایی زد.
-یخورده خصوصیه.
بعدش خنده مسخره ای کرد.
جین سری تکون داد و نگاهش و ازش گرفت و دوباره بی اختیار نگاهش سمت جیسو که در حال خندیدن با هیری بود کشیده شد.
تهیونگم با ذوق زل زد به جین محو شده تو جیسو.  بهتر بود که هیچی نگه و هیچ کاری نکنه . میدونست که داره احساسی تو قلب جین جوونه میزنه. چون تا حالا هیچ دختری جین و به سمت خودش جذب نکرده بود. اما جیسو تونسته بود بعضی از حسای مرده جین و زنده کنه و تهیونگ اینو بهتر از هر کسی میدونست حتی بهتر از خود جین.
جیسو با ذوق رو به هیری کرد.
-واقعا ؟ بهتون تبریک میگم.
هیری لبخند بزرگی زد.
-ممنونم.
-حالا کی هست؟
لبخند هیری بزرگ تر شد.
- دو هفته دیگه.
لبخند جیسو کش اومد.
-این عالیه که میخوای با عشقت ازدواج کنی.
هیری لبخند شیرینی زد.
-از عالی کمی اونورتره.
جیسو دست هیری رو فشرد.
-از ته دلم برات خوشحالم.
-ممنونم .
-وااای چی باید بپوشم حالا؟
هیری با ذوق خندید.
-تو هر چی بپوشی خوشکل میشی.
جیسو قیافه ی با نمکی به خودش گرفت.
-واقعا؟
هیری چند بار سرشو تکون داد.
-اهم.
با دیدن صورت خندون جیسو لبخند بی اختیار روی لبای جین جا خوش کرد.  خنده ی اون دختر خیلی قشنگ بود و کلی حس آرامش به قلبش وارد میکرد.
همین طور خیره ی جیسو بود که انگاری جیسو سنگینی نگاهش و حس کرد و سمتش برگشت.  برای لحظه ای نگاهشون تو هم گره خورد و جین اصلا قصد اینو نداشت که این ارتباط چشمیشون رو بهم بزنه. محو نگاه جیسو بود که جیسو لبشو گاز گرفت و نگاهش و زیر انداخت. 
جینم به خودش اومد و نگاهش و ازش گرفت . دستی تو موهاش کشید و چشماشو بست و لبخند رو لبش جا خوش کرد.
دوباره ی نگاهش تو خاطرش اومد و لبخندش بیشتر کش اومد.
....
-دلم برات تنگ شده چرا نمیای دیدنم؟
بی حوصله گفت :
-تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت.
ناری از ذوق جیغی زد.
-عاشقتم جیمین.
جیمین بی حرف گوشی رو قطع کرد. اصلا حوصله ی بیرون رفتن و نداشت اما نمیخواست ناری رو ناراحت کنه الان بیشتر از یه هفته بود که ندیده بودش.
سمت کمدش رفت و بی دقت یه لباس و بیرون کشید و پوشید. درست پنج روز گذشته بود و سه رون یه بارم زنگ نزده بود و جواب تلفناش و نداده بود.  گفته بود که سعی میکنه ببخشتش اما هنوزم نبخشیده بودش.
پالتوی مشکیش و پوشید و بدون اینکه تو آینه نگاهی به خودش بندازه از خونه بیرون زد.  اصلا حوصله ی هیچ کاری و نداشت و نبود سه رون کلافه  و بی حوصله اش کرده بود.
ماشین و جلوی خونه ی ناری نگه داشت و شمارشو گرفت.
-الو جیمین.
-ناری من رسیدم.
-الان میام.
گوشی و قطع کرد و به روبرو خیره شد. 
لحظاتی بعد ناری با لبخند کنارش نشست.

you made me again Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt