پارت 42

313 25 0
                                    

تو منو دوباره ساختی 42

-جیمین.
نگاهشو از تلوزیون گرفت و به سه رون دوخت.
-هم.
-به نظرت جین میتونه مانسه رو برگردونه؟
جیمین لباشو غنچه کرد و با تفکر گفت :
-اون هیونگی که من دیدم حتما مانسه رو با خودش میاره.. هیچ کسم نمیتونه جلوشو بگیره.
سه رون سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد.
-آره درسته.. جین خیلی عصبانی بود..دوست دارم بتونه مانسه رو بیاره.. اما میدونی چیه؟
جیمین نشست و به سه رون خیره شد.
-چیه؟
-جیسو چی میشه؟  هر چی باشه جیسو مامان مانسه اس.. جیسو بزرگش کرده.. اگه مانسه رو ازش بگیره.. جیسو خیلی گناه داره.
-آره منم موافقم نمی تونم خوب درک کنم چرا جیسو اینجوری کرد ولی حقش نیست از مانسه جداش کنه.
مکثی کرد و لباشو رو هم فشرد.
-اما هیونگ خودش راه درست و انتخاب میکنه من مطمئنم.
-امیدوارم.
جیمین نگاهشو به سه رون که تو فکر بود دوخت.
از جا بلند شد.
-با تاب خوردن پایه ای سه رونی؟
سه رون با لبخند از جا بلند شد.
-اهم خیلی.
-پس تا من میرم حاضر شم تو هم زودی حاضر شو.. فقط زود زود حاضر شو منتظرم نزار باشه.
سه رون چشمکی زد.
-دو دقیقه ای حاضرم.
اینو گفت و سمت اتاقش رفت.
یه پیراهن ساده آبی رو بیرون کشید و خیلی سریع لباساشو عوض کرد. جلو آینه ایستاد و رژ صورتیشو روی لباش کشید و گردنبند عروسکیش و از زیر لباسش بیرون آورد.
بوسه ای به عروسک زد و با صدای جیمین بیرون دوید.
-من حاضرم.
جیمین نگاهی به سر تا پاش انداخت.
-بهت میاد.
با دیدن گردنبندش لبخندش گشاد شد. دستش و سمت سه رون دراز کرد.
-بریم.
سه رون دستشو تو دست جیمین گذاشت و بیرون رفتند.
تا پارک دست تو دست هم قدم زنان رفتند.
وارد محوطه بازی شدند و با دیدن تعداد بچه ها لبای جیمین آویزون شد.
-سه رونی فکر نکنم بتونی سوار تاب بشی.
سه رون شونه ای بالا انداخت.
-مهم نیس بیا بریم قدم بزنیم.
از محوطه بازی بیرون اومدند و آروم کنار هم قدم زدند.
جیمین دست سه رون و محکم فشرد.
-عروسک زشت.
سه رون نگاهش و بهش دوخت.
-چیه؟
جیمین خندید و چشمای سه رون گرد شد.
-چرا میخندی؟
جیمین دندوناشو به نمایش گذاشت.
-دیگه هر وقت بهت میگم عروسک زشت دعوا راه نمی اندازی.
سه رون لباشو رو هم فشرد.
-به خاطر اینکه دوستش دارم..
لبخندی زد.
-وقتی اینجوری صدام میکنی حس خوبی بهم دست میده و انگار اینجوری بیشتر بهم نزدیکیم و تو ازم دلخور نیستی.
جیمین لبخند کوچیکی زد و ادامه حرف سه رون و کامل کرد.
-وقتی بهت میگم عروسک زشت نشونه ی ابراز محبتمه.
انگشتاش و لای انگشتای سه رون سروند و سه رون و سمت خودش کشید.
-تو عروسک زشت خودمی هیچ وقت این و یادت نره.
سه رون با لبخند سری تکون داد و با دیدن بستنی فروشی جیغی زد.
-بریم بستنی بخوریم.
جین با دیدن ذوق کودکانه اش لبخند شیرینی زد.
-بریم شکمو خانم.
سه رون بستنی قیفیشو از فروشنده گرفت و سریع لیسی بهش زد و با عشق چشماشو رو هم گذاشت.
-هممم مزه ی عشق میده.
جیمین ریز خندید.
-مزه ی عشق؟
سه رون تند تند سرشو تکون داد.
-آره مزه ی عشق.
جیمین کمی از بستنی شو خورد و با تفکر گفت :
-برای من که مزه ی عشق نمیده.
سه رون جلوش ایستاد و سوالی بهش خیره شد.
-پس برای تو چی مزه ی عشق میده؟
جیمین تو چشماش خیره شد و لبخند کوچیکی کنار لبش جا خوش کرد و با لحن آرومی گفت :
-لبای عروسک زشتم.
سه رون یکم با تعجب نگاش کرد و به خودش که اومد سریع نگاهش و از جیمین گرفت.
-دیوونه.
جیمین با لبخند گفت :
-دیوونه چیه؟ دارم راستش و میگم.
سه رون ضربه ای به دستش زد.
-منحرف.
صدای جیمین بالا رفت.
-یااا منحرف چیه بی ادب.
صورتش و ازش برگردوند.
-حالا که اینجوریه اصلنم لبات مزه ی عشق نمیده بلکه.. بلکه..
تو مغزش تند تند داشت جست و جو میکرد تا یه کلمه پیدا کنه.
سریع اضافه کرد.
-مزه ی قورباغه میده.
سه رون با چشمای گرد بهش خیره شد.
-قورباغه چیهه دیگه؟  اصلا میدونی قورباغه چه مزه ای میده؟
جیمین سرشو تند تند تکون داد.
-آره مزه ی لبای تو.
سه رون دندوناشو رو هم فشرد و روشو از جیمین برگردوند و جیمین هم با ذوق گازی به بستنیش زد.
-هی قورباغه جونم چرا قهر میکنی؟
سه رون با اخم سمتش برگشت.
-یه کلمه دیگه بگی همین بستنی رو تو  دماغت فرو میکنم.
جیمین سریع جلوی دماغش و گرفت.
-چرا عصبانی میشی قورباغه ی زشت.
سه رون با حرص پاشو به زمین کوبید و با قدم های بلند از جیمین دور شد.
جیمین با لبخند به رفتنش خیره شد و با دو خودش و بهش رسوند و دستش و دور گردنش حلقه کرد.
سه رون کمی تکون خورد و سعی کرد خودشو آزاد کنه اما وقتی دید موفق نمیشه بی حرکت موند و تکیه شو به جیمین داد و مشغول خوردن بستنیش شد.

you made me again Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang