تو منو دوباره ساختی 43
با استرس قدم بر میداشت. نمی دونست جیسو پیشنهادش و قبول میکنه یا نه . حالا واقعا دلش نمی خواست مانسه رو از جیسو بگیره اما اگه پیشنهادش منفی بود مجبور میشد این کارو بکنه.
چشماشو رو هم گذاشت.
-الان جیسو میاد و بلخره میفهمی جوابش چیه؟
دوباره شروع به قدم زدن کرد که با حس نزدیک شدن کسی بهش سریع به عقب برگشت.
جیسو با قدم های آروم سمتش می یومد و سرش پایین بود. نمی تونست اصلا بفهمه قراره چه جوابی بهش بده. شاید اگه سرش پایین نبود میتونست از چشماش بفهمه ولی الان اصلا هیچ نظری نداشت.
جیسو جلوش ایستاد و همون طور که سرش پایین بود با صدای آرومی سلام کرد.
جین نفسش و بیرون داد،داشت از استرس دیوونه میشد. به زور جواب سلامش و داد و سعی کرد استرسش و پنهون کنه.
نگاهش و به جیسو که هنوزم سرش پایین بود دوخت و با جدیت گفت :
-خوب منتظرم.. نظرت چیه؟پیشنهادم و قبول میکنی یا نه؟
جیسو آروم سرش و بلند کرد و نگاهش و به نگاه جین دوخت و جین از تو نگاهش همه چی رو خوند اما منتظر موند تا خودش بگه.
جیسو لبش و گاز گرفت.
-قبول میکنم.
جین نفس راحتی کشید اما جدیت کلامش و حفظ کرد.
-خوبه تصمیم درستی گرفتی.. میدونستم این تصمیم و به خاطر مانسه میگیری.
جیسو آروم سرشو به طرفین تکون داد.
-فقط به خاطر مانسه نیست.
جین بهش خیره شد که جیسو ادامه داد.
-به خاطر تو هم هست.
جین پوزخندی زد.
جیسو سریع گفت:
-میدونم باور نمیکنی..حق داری.. اما بهت ثابت میکنم که احساسم بهت دروغ نیست.
جین نگاه سردشو بهش دوخت.
-میدونی که دیگه برام مهم نیستی مهم فقط پسرمه.. اگر هم بهت پیشنهاد ازدواج دادم فقط به خاطر مانسه اس.. نمیخوام یه بار دیگه از مادرش جداش بشه.
یه قدم جلو گذاشت و زل زد تو چشمای جیسو.
-احساس من به تو دیگه وجود نداره.
جیسو بهش خیره شد و لبش و گاز گرفت تا اشکش دوباره پایین نیاد. حالا که تصمیمش و گرفته بود نباید کم میاورد و از همین اول خودش و ضعیف نشون میداد. باید دوباره قلب جین و به دست میاورد. باید بهش ثابت میکرد که احساسش و به بازی نگرفته.
آروم لب زد.
-میدونم.
جین خودشو عقب کشید.
-خوبه که میدونی چون نباید توقع چیزی رو ازم داشته باشی.
جیسو با آرامش گفت: ندارم.
جین چند بار سرشو تکون داد.
-خوبه..اماده باش که به زودی برمیگردیم کره.
جیسو سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد.
-باشه.
با جیغ مانسه هر دو به طرفش برگشتن. مانسه با جیغ سمتشون دوید و خودش و تو بغل جین انداخت.
-عموووو.
سرشو تند تند تکون داد.
-نه بابایی.
جین با لبخند دستاش و دورش حلقه کرد و از زمین بلندش کرد.
مانسه تو چشماش خیره شد.
-کوجا لفتی بابائی؟ چیلا لفتی؟
جین لپش و بوسید.
-ببخشید بابایی یه جا کار داشتم.
مانسه با کنجکاوی پرسید.
-بابائی؟
جین لبخندی بهش زد. چقدر حس خوبی داشت این کلمه.. چقدر شیرین بود شنیدنش از مانسه.
-جون بابایی؟
-یهنی تو میخای بابائیم بشی؟ به جای عمو بابائی بشی.. بابائی خودم که نمیاد دیگه نه ؟
جین دستاشو دور مانسه حلقه کرد و با اخم به جیسو خیره شد و خیلی آروم گفت :
-بابایی تو منم مانسه.. بابایی خود خودت.
مانسه همین طور که سرش رو شونه اش بود گفت :
-اما تو که عمویی بودی.
جین آروم گفت :
-تو پسر منی فقط وقتی خیلی کوچولو بودی من گمت کردم .
مانسه خودش و عقب کشید.
-واخعی؟
جین سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد.
-اهم..بعدش که تو اومدی پیشم چون خیلی بزرگ شده بودی بابایی نتونست بشناست.. اما وقتی که عکس کوچولویی تو دیدم فهمیدم که تو پسر خودمی.. خود خودم.. همونی که گمش کرده بودم.
مانسه با ذوق خندید و دستاش و دور گردن جین حلقه کرد.
-خیلی خوبه تو عمو نیشتی بابائیمی.
جین مانسه رو به خودش فشرد و لبشو گاز گرفت. مانسه پسر خودش بود. مال خود خودش.
حلقه ی دستاشو محکم تر کرد.
-خیلی خوبه که مانسه پسر منه.
جیسو بهشون خیره شده بود. حالا دیگه مانسه اش بابا داشت و دیگه بهونش و نمی گرفت.
لبخندی زد و قبل از اینکه اشکش پایین بیاد پاکش کرد. حس خوبی داشت دیدن اون دو تا تو بغل هم. تصمیم درست و گرفته بود مطمئن بود که درسته. هر چقدرم که جین بهش بی محلی میکرد. دیدن این صحنه میتونست آروم کنه و بهش قوت قلب بده.
جیسو یه قدم عقب گذاشت.
-تو میتونی جیسو میتونی.
جین نگاهشو به جیسو دوخت.
-یورا کجاست؟
جیسو تو جاش میخکوب شد و بی حرف نگاهش و به جین دوخت .
جین با تعجب بهش خیره شد.
-چرا جواب نمیدی؟
جیسو تکونی خورد.
-ها چی گفتی؟
-دارم میگم قبر یورا کجاست؟
جیسو آروم گفت :
-میبرمت پیشش.
یه قدم عقب گذاشت.
-الان میرم حاضر میشم.
اینو گفت و سمت خونه دوید. جین به دور شدنش خیره شد و نگاهش و به مانسه دوخت.
-بابایی میخوای پاپی لو ببینی.
سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد.
مانسه با دست به سمت چپ اشاره کرد.
-اونجاس.
جین لبخندی بهش زد و سمت پاپی رفت.
...
YOU ARE READING
you made me again
Fanfiction فیک 💙 #تو_منو_دوباره_ساختی💙 💛نویسنده: ندا 💛 @nedakyu ❤️ژانر : عاشقانه و غمگین و کمی طنز...❤️ 🔷کاراکترهای اصلی: 🔸جین (بی تی اس) 🔹جیمین (بی تی اس ) 🔸جیهوپ (بی تی اس ) 🔹ته هیونگ (بی تی اس ) 🔸کیم سه رون (بازیگر ) 🔹جیسو (بلک پینک) �...