your shadow

11.4K 867 89
                                    

وارد اتاق شد و سمت تختش رفت و با عصبانیت خودش و پرت کرد روش و صورتشو به بالشش فشار داد و فریاد کشید ، لوهان سرشو از بین کتاب تاریخ بالا اورد و به کیونگسو که داشت فریاد میکشید نگاه کرد
" ریدی؟ "
کیونگسو سرشو بالا اورد و زجه زد
" ناکس تا منو دید فرار کرد ، مگه من چی کم دارم لو؟ همش تقصیر اون رنگ پریده ی بی عرضس "
همون لحظه در اتاق باز شد و بکهیون با عجله وارد  شد و سمت تخت رفت و بدون اینکه به کسی توجه کنه از نردبون بالا رفت و زیر پتو خزید و زیرش پنهون شد ، لوهان با تعجب به کیونگسو که با چشمهای گرد بکهیونو دنبال کرده بود ، نگاه کرد و از جاش بلند شد
"تو چته ؟ باز چیکار کردی ؟"
کیونگسو دنبالش بلند شد و پشت لوهان ایستاد و کنجکاو به بکهیونی که زیر پتو میلرزید ، نگاه کرد
" مگه نباید الان سر امتحان باشی؟ "
لوهان کتاب قطور تاریخ رو روی تخت انداخت و از نردبان بالا رفت ، گوشه ی پتو روگرفت و خواست بازش کنه
" بک ؟ چه گوهی خوردی اینجوری ترسیدی ؟"
بکهیون پتو رو بیشتر به خودش نزدیک کرد و داد زد
"تنهام بزاریییییین "
"چته تو ؟"
لوهان با عصبانیت گفت و فشار دستشو برای پس زدن پتو یشتر کرد بکهیون که مقاومت رو بی فایده دید ، یواشکی چشمهاش رو بیرون اورد و با چشمهای پاپی شکلش به لوهان خیره شد و چند بار پلک زد ، لوهان پشت چشمی نازک کرد
" زود باش بگووووو ، بیون"
کیونگسو  چند تا پله رو بالا رفت و چون لوهان بالای سرش ایستاده بود ،  راهی نداشت تا بتونه پیش بکهیون بره ، با نوک انگشتش مدام میزد به کون لوهان تا بالا بره ولی  وقتی دید نمیتونه جایی رو جز کون گرد لوهان ببینه ، نتونست دووم بیاره و به زور از از سر و کول لوهان بالا رفت و خودش رو کنار بکهیون روی تخت انداخت
"چیشده ؟ امتحانت و ریدی ؟"
لوهان با تنفر به کیونگسو نگاه میکرد ، بکهیون زیر لب غر غر کرد
" من چیکار کنم الان ؟ "
"اول بگو چته بعد"
لوهان بی حوصله نق زد و پتو رو به کل پس زد و روی صورت کیونگسو کوبوند
"من رفتم سر امتحان و اون ... اون .. منظورم اون پسر عجیب، پارک چانیول … خب صندلیش سر جلسه امتحان درست کنار من بود "
کیونگسو و لوهان باهم ،  هم صدا با کمی استرس گفتن
" خب؟"
بکهیون آب دهنش  رو به زور قورت داد ، همه ی اهل کالج میدونستن که باید از پارک چانیول و نوچه هاش دور بمونن ، نه اینکه اونا قلدر های کالج باشن ، اونا عجیب ، هات و مرموز بودن و برای همین ازشون دوری میکردن ، بکهیون به ناخن های انگشتاش نگاه کرد و با استرس زمزمه کرد
" من سعی کردم بهش فکر نکنم و شروع کردم به نوشتن ولی بعد بیست دقیقه، اون عوضی  یهویی خم شد و ورقم رو قاپید "
" خب نمیزاشتی. " کیونگسو خیلی جدی گفت
بکهیون معذب تر ادامه داد
"اسممو  بالای برگه ننوشته بودم  ،اونم ورقم رو برداشت و اسم خودشو نوشت و بعد ورقه خودشو که خالی بود، وقتی بلند شد که بره ،گذاشت روی میزم "
کیونگسو اخم کرد و پتو رو توی مشتش مچاله کرد
"چی؟؟؟ ای احمق،  دیگه دارن شورش و در میارن اون سه تا فکرکردن چی هستن ؟ باید ادبشون کرد "
لوهان در حالیکه داشت یکی یکی پله های نردبان تخت دوطبقه رو پایین میرفت ، خیلی اروم توضیح داد
"میخوای سه تا از خفن ترین و مرموز ترین های کالجو ادب کنی ؟ تو واقعا یه احمقی دو کیونگسو ، بهتره سرت تو کار خودت باشه "
کیونگسو فوری از طبقه بالا پایین پرید و جلوی لوهان ایستاد

your shadowWhere stories live. Discover now