part 7

2.4K 493 50
                                    

بکهیون جلوی در اتاق چانیول ایستاده بود و به دستگیره در نگاه میکرد ، فکر میکرد چطوری میتونه در و بدون اینکه در بزنه ، باز کنه

" اون دراز بیشعور ..فکر کرده کیه ؟

موهاش و بهم ریخت و چند بار به هوا لگد انداخت

" اهههه…چاپیستکام اینجا نیستن که …

بلند گفت و لگدی به دیوار زد که در اتاق یهو باز شد

" بیا تو !

چشمهای بکهیون گشاد شد و لباش آویزون ، سمت اتاق پاهاش و کشوند و از جلوی چانیول که بهش زل زده بود گذشت و داخل رفت

" فکر نکنی دلم میخواد اون صورتت و مدام ببینم…لوهان بیرونم کرد!

چانیول پوزخند زد و در و ول کرد که خودش اروم بسته شد

"معلومه ..منم زیاد نمیخوام اطرافم ببینمت ..مخصوصا اینکه فسقلی و بی آزار به نظر میایی ..ولی.. نیستی

کلمه اخر و تقریبا تو صورت بکهیون داد زد و بعد آروم سمت میز رفت و دوباره کتابی که برعکس روی میز گذاشته بود تا صفحش و گم نکنه رو برداشت و روی صندلی جا گرفت و خودش و مشغول خوندن نشون داد ، بکهیون ابرو های بالا رفتش و پایین آورد و اخم کرد، سمت تلویزیون رفت و اطرافش و چک کرد و سمت چانیول چرخید

" ایکس باکسم کو؟

چانیول ابروش و بالا داد و به بکهیون نگاه کرد

" ایکس باکست ؟…از کی ایکس باکس من به اسم تو خورده ؟

بکهیون چشمهاش و ریز کرد و سمت چانیول رفت

" از وقتی که تو نمیدونی حتی چجوری کار میکنه ..

چانیول اخم کرد ، کتاب و رو میز گذاشت و از جاش بلند شد و  درست مقابلش ایستاد و خم شد

" من پولش و دادم اون وقت تو به اسمت زدی ؟

بکهیون لباشو اویزون کرد و با عصبانیت روی نوک پاهاش ایستاد تا با چانیول هم قد بشه

" پولت و به رخ من نکش ها .. تو اونقدر بابا بزرگی که حتی نمیدونی ایکس باکس چجوری نوشته میشه … فکر میکنی نمیدونم  برای اون دوتا خنگ خریدی ؟؟..شرط میبندم حتی یه بار دستش و تو دستت نگرفتی

چشمهای چانیول گشاد شده بود و نمیدونست چی بگه ، چند بار پلک زد و بعد با تعجب پرسید

"الان به من گفتی پیرمرد ؟؟

بکهیون لبخند پیروزمدانه ای زد و دوباره تکرار کرد

" بابابزرگ ..پیری…مردک خرفت

داد زد تو صورتش و خواست سمت تخت بره که چانیول از پشت گرفت و بغلش کرد و از زمین بلندش کرد ، بکهیون دست و پا میزد تا از دست چانیول فرار کنه

your shadowWhere stories live. Discover now