شیومین برگه ها رو روی میزش گذاشت و از جاش بلند شد بخاطر اینکه چند ساعت مداوم پشت میز نشسته بود حس میکرد پشتش مثل سنگ سفت شده چند بار به بدنش کش و قوس آورد و نفس عمیق کشید سمت پنجره رفت تا کمی بازش کنه و هوای اتاق عوض بشه که چشمش سمت درخت های بزرگ و تنومند جنگل کشیده شد و حرکت چیزی که بینشون بود ، اخم کرد و دقیق تر به جنگل تاریک نگاه کرد که هیکل مردی و دید که خودش و از دل جنگل بیرون کشید و کسی و روی دوشش حمل میکنه ، دقیق تر نگاه کرد و هرکس بود نمیشناختش ، پوستش مثل شب تاریک و چشمهاش قرمزش مثل زمرد برق میزد وقتی به ساختمون نزدیک تر شدن تونست هیکل کای رو روی دوش مرد سیاه تشخیص بده سمت در هجوم برد تا ببینه قضیه از چه قراره٭٭٭٭٭٭٭٭٭
سهون از بازوی چانیول گرفت و به زور سمت در کشیدش" چان هیونگ ... زودباش لوهان سمت جنگل رفته !!
بکهیون هینی کشید و قبل چانیول و سهون سمت در دویید که چانیول از یقه ی گردنش گرفت و عقب کشید
" توکجا؟
"ولم کن ... دراز احمق ، باید جلوی لوهان و بگیرم ممکنه تو جنگل گم بشهچانیول بلندش کرد و بدون حرفی روی تخت انداختتش و بعد در و بست و ازپشت قفل کرد !
با سهون سمت در خروجی ساختمون میرفتن ، به اخر دیوار راهرو رسیدن که شیومینو دیدن که پشت دیوار راه روی طرف دیگه سالن قایم شده" جلو نرییینن
چانیول ناخوداگاه سهونو پشتش کشید و پنهونش کرد
" چیشده هیونگ ؟
چانیول متقابلا داد زد
" نمیدونم ... اونجا یه چیزی هست ... کای هم پیششه
چشمهای سهون گشاد شد و به بازوی چانیول چنگ انداخت
" هیونگ!
" شیشش نترس ... چیزی نیسچانیول یه قدم جلو رفت تا بتونه در ورودیو ببینه که بکهیون با چاپیستیک هایی که توی دستش بود از کنارشون رد شد، چشمهای سهون و چانیول گشاد شد و چانیول تا خواست از یقش بگیره و عقب بکشتش وارد سالن شد و سمت ورودی رفت
شیومین شوکه داد زد" بکهیییووونن ... نرووو
هرسه تاشون دنبالش از پشت دیوار بیرون اومدن که دیدن از در بیرون رفت
" بکهیییونن ... ای احمق
چانیول داد زد و سمت در هجوم برد که درناخودآگاه باز شد و باعث شد چانیول چند لحظه سرجاش بایسته سردی هوای بیرون به صورتش میزد و باعث میشد که موهای چانیول سیخ بشن ، هیکل کوچیک بکهیون جلوی در نمایان شد و پشتش کیونگسو که کای رو روی دوشش حمل میکرد دنبالش وارد سالن شد
سهون تا کای رو بیهوش روی دوش کیونگسو دید سمتش دویید و از کیونگسو گرفتش و با خودش ازپله ها بالا برد تا به اتاقش ببره
چانیول چشم غره ای به بکهیون رفت

VOUS LISEZ
your shadow
Fanfictionچانیول پسری که بعد از پدرش باید رهبر امپراطوری خون اشام ها بشه ولی به دلایلی دست از سمتش کشیده و در یک دانشکده خودش و مخفی کرده و درس میخونه متوجه میشه که باید سراغ خونواده اش بره چون ممکنه بخاطر اتفاقاتی که افتاده جنگی جهانی رخ بده کاپل اصلی = چ...