part4

2.8K 486 13
                                    

قدم های آروم برمیداشت و هر لحظه به در بزرگ بسته شده نزدیک میشد  ، با اینکه میدونست ریسک بزرگی کرده ولی باتک تک سلول های بدنش فریاد میزدن که می ارزه
صدای نفس های آرومش و میشنید اینکه خوابیده بود براش هم خوش حال کننده هم ناراحت کننده بود ، تنها صدایی که بهش آرامش میداد چشمهاش و بست و چند لحظه پشت در ایستاد و میتونست بوی خونی که رگ ها رو طی میکرد تا خودش رو به قلب برسونه رو اشتشمام بکنه ، پوزخندی زد و دستگیره در و چرخوند در با صدای دلخراشی باز شد و باعث شد پسر خفته روی تخت کمی تکون بخوره و بی حواس بین لبهاش کلماتی و به زبون بیاره

" اومدی ؟

جیمین در و آهسه بست و سمت تختی که وسط اتاق بود ،رفت . جونگ کوک چشمهاش و بسته بود و ولی گوشهاش منتظر شنیدن صدایی توی اتاق بود ، با سکوتی که اتاق و بلعید با تردید اخم کرد و چشم هاش و باز کرد ، جیمین کنار تخت ایستاده بود و با چشمهای وحشیش بهش خیره شده بود ،کمی خودش و بالا کشید و پوزخند زد
" خیلی دل و جرعت میخواد که تو این اتاق پیدا بشه
جیمین خیلی آروم خودش و روی تخت کشید و فاصله بینشون رو طی کرد ،به چشم های پسر روی تخت خیره شد و نفس هاش  رو توی صورت جونک کوک خالی کرد ،صورتش و بهش بیشتر نزدیک کرد و از چونه ی جونگ کوک گرفت و کمی بالا کشید و به لب های نرم و کلفتش خیره موند
" بوسیدن من کار اشتباهی بود جونگ کوک …من زود وابسته میشم
با انگشت شستش لب پایینیش و لمس کرد و  طعم خاطره ای
که از این لبها داشت و دوباره مرور کرد

" چطوره تا اینجا که اومدم ، دوباره تجدید خاطره کنیم؟

جونگ کوک لبخند زد و ناخواسته چشمهاش و بست و تا پسر خون آشام بیقراری و از چشمهاش نخونه  و بتونه باز هم درد دندونهای نیشش رو حس کنه ولی تنها حسی که داشت محو شدن جیمین در یک لحظه مثل پخش شدن دود سیگار در اتاق بود به اتاق خالی با تعجب نگاه کرد و به پنجره ی باز خیره شد ، صدای باز شدن در یک آن باعث شد سردرگم سمت در برگرده و به تهیونگ که قدم به داخل اتاق میگذاره نگاه کنه

" الان چهار روز هست که ازاتاق بیرون نیومدی

جونگ کوک بدون هیچ توجهی از جاش بلند شد و سمت حمام که تنها راه فرارش از مرد روبه روش بود ، قدم برداره   تهیونگ خسته از لجبازی های پسر مقابلش قبل از اینکه وارد حموم بشه جلوش و گرفت

" فکر کردی با لجبازی به کجا میرسی؟

جونگ کوک پوزخندی به سوال احمقانه تهیونگ زد و دستش و از بین چنگال هایی که به یادش میورد چقدر بی رحمانه برادر عزیزش رو دریده بودن بیرون کشید
" لجبازی ؟ من هیچ وقت برای تو نبودم

تنها چیزی که تونست بگه و تنها کلماتی که تهیونگ معنی تلخشون بهش سیلی میزد  ، کنارکشید .
میدونست که  به عنوان رئیس لایکن ها (گرگینه ) باید بیشتر صبور میبود ولی رفتارهای گستاخانه ی جونگ کوک میتونست تنبیه خیلی بزرگ و طاقت فرسایی براش باشه ،تقه ای به در خورد و جونگ کوک بیخیال دستگیره ی در حموم رو پایین کشید و واردش شد ، تهیونگ به زور چشمهاش و از حموم گرفت و سمت در چرخید و همزمان که کراواتش رو پایین میکشید زمزمه کرد
" بیا تو
بعد باز شدن در ، چشمهای وحشی دختری توی اتاق دنبال تهیونگ گشت و با دیدنش کنار اینه تمام قد ، به دیوار تکیه
داد و بهش خیره شد

your shadowDonde viven las historias. Descúbrelo ahora