سرش و با چشمهایی که گرد شده بود کنار کشید ! مجسمه ای که شکل تمساح بود به دیوار پشت سرش برخورد کرد و چند تیکه شد و هوسوک نفس راحتی کشید که اون مجسمه ی توی سرش خرد نشد" اونقدر بیچاره شدم که یه علف بچه من و به بازی گرفته .... همش بخاطر توی احمقه ، هوسوک با کارهات بهش رو دادی!...ببین گوشی و روی من قطع میکنه ....اون عوضی داره به ریش من و تو میخنده !!
هوسوک چشمهاش و چرخوند و آروم جلو رفت ، زون کنی هایی که روی زمین پخش شده بود رو آروم برداشت و روی میز گذاشت و بعد سمت یشینگی که از عصبانیت سرخ شده بود چرخید
" هیونگ...
"به من نگو هیونگ... موزی حیله گر!هوسوک لبهاش و روی هم فشار داد و یه قدم دیگه به یشینگ عصبانی نزدیک شد
" قربان!........ بکهیون پسر کار بلدی هست !...اون میتونه ازخودش مراقبت کنه ...اون همین الانشم بخاطر جاه طلبی هاش بین اعضا و کاراموز ها برای خودش ابهتی پیدا کرده ...بزارید بهش اعتماد کنیم....
یشینگ با در موندگی از جلوی پنجره سمت میز کارش رفت ...سیگاری رو از توی کشو بیرون کشید و بین لبهاش گذاشت ...خیلی وقت بود ترک کرده بود ولی خب باید میکشید تا آروم بشه
" من باهاش حرف زدم ...قراره به هر شهری که رسیدن برامن از طریق پست گزارش کار بفرسته ... میدونم جی پی اسش و خاموش کرده ولی اون روش خودش و داره ... بکهیون بعد از این همه کار لیاقت اعتماد ما و همین طور مجلس رو داره !...
یشینگ خسته از سخنرانی هایی که شنیده بود روی صندلی چرمش نشست و بعد در حالیکه با اخم به جلو خیره شده بود تنها به گفتن یه٭ مرخصی ٭ساده بسنده کرد و هوسوک با سری که از تاسف تکون میداد ازاتاق بیرون رفت ... بکهیون نباید تا این حد بی پروا میشد که وارد لونه ی دشمن بشه شایدم یشینگ بخاطرموضوع دیگه ای ناراحت بود .... شاید یشینگ از اینکه بکهیون به چانیول عادت کنه و دیگه نتونه کاری که براش تعلیم دیده رو انجام بده ، هراس داشت ....پوک محکمی به سیگار بین انگشتهاش زد و دودش و با عصبانیت از بینیش بیرون داد
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
چانیول عصبی گوشی رو تخت پرت کرد ، ماشینی که قرار بود باهاش امشب برن مشکل پیدا کرده بود و دو روز باید تو تعمیرگاه میموند و همین اتفاق باعث شده بود که چانیول صبور دیگه آمپر بسوزونه .... دستی بین موهاش کشید و اطراف اتاق و نگاه کرد و اون موقع متوجه شد که بیون بکهیون غایبه ، اخم کرد و ساعت روی میز و نگاه کرد
10:27pm
اخمهاش غلیظ تر شد سمت در رفت ، میدونست که کارش اشتباه بود ولی اون وروجک بدجور وابستش کرده بود، چانیول فکر کرد چجوریه که وقتی هست میخوام خفش کنم وقتیم نیس میخوام خودم و خفه کنم؟ ...قدم های بلند برمیداشت تا زودتر خودشو به سالن اصلی برسونه که با صدای سوتی ایستاد ، یه نفرکمی دورتر به دیوار تکیه داده بود و یکی جلوش ایستاده بود بخاطر خرابی چراغ جایی که ایستاده بود نمیشد واضح دیدشون ، با قدم های آهسته کمی جلوتر رفت که صدای پسری که ایستاده بود و شنید
VOUS LISEZ
your shadow
Fanfictionچانیول پسری که بعد از پدرش باید رهبر امپراطوری خون اشام ها بشه ولی به دلایلی دست از سمتش کشیده و در یک دانشکده خودش و مخفی کرده و درس میخونه متوجه میشه که باید سراغ خونواده اش بره چون ممکنه بخاطر اتفاقاتی که افتاده جنگی جهانی رخ بده کاپل اصلی = چ...