از ماشین پیاده شد ، کمی رطوبت هوا اذیتش کرد یقه ی کاپشنش رو بالا داد و سردی هوا رو نادیده گرفت ، سمت دیگه ی خیابان یه صف نسبتا طولانی جلوی بار زیر زمینی تشکیل شده بود ، کمی از دور به صف بلند چشم دوخت ، به چپش نگاه کرد و وقتی مطمئن شد که ماشینی نیست از خیابان گذشت ، آخر صف ایستاد و سعی کرد بین مردهایی که بهش زل زدن خودش و محکم نشون بده
کمی این پا و اون پا کرد تا بالاخره نوبتش رسید و وارد بار شد ، فضای تاریک و صدای ضربان دار موسیقی داخل بار براش نا آشنا بود ، سمت میز بار رفت و خودش و روی یکی از صندلی های بلندش جا داد ، به اطرافش نگاه کرد ، صدای موسیقی دیوونه کننده با آدم هایی که تا خرخره نوشیده بودن و حالا داشتن به طرز وحشیانه ای بدنهاشون رو تکون میدادن و آب دهنشون رو وقتی که داشتن قهقهه میزدن ، روی صورتهای آدم های مختلف خالی میکردن ، برای بکهیونی که تا اون لحظه چیزی از شب های بیدار نمیدونست ، عجیب و جالب میومد ، بدنش به طور خودکار داشت با آهنگ همسو حرکت میکرد و حس جدید و لذت بخشی براش ایجاد میکرد"هی …باتوام
بکهیون وقتی متوجه شد مورد خطاب قرار گرفته سرش و سمت بار مَن چرخید و کمی خودش و جلو کشید تا بتونه صداش و از بین صدای کلونی مردم تشخیص بده
" بامنی؟
"چی میخوای ؟بکهیون چند لحظه به صورت جذاب پسر روبه روش خیره موند
و بعد از اینکه تا بحال هیچوقت بار نیومده و بلد نیس تا چی سفارش بده، سرخ شد" خب …چیزه..یه چیز قوی
بارمَن که فهمیده بود پسر روبه روش هنوز آماتور تشریف داره ، لبخندی بهش زد و یکی از نوشیدنی های لایتش و براش ریخت
"اینو فعلا امتحان کن !
لیوان و روی میز سمت بکهیون هل داد و دست هاش و به میز تکیه داد و به عکس العمل بکهیون چشم دوخت
بکهیون چند لحظه به لیوان نیمه پر روبه روش چشم دوخت و بعد بهش چنگ زد ، مردد لیوان و سمت بینش برد و کمی بو کشید ، بوی گز الکل باعث شد چشمهاش و جمع کنه
لیوان و به لبهاش تکیه داد و کمی از مایع داخلش رو با زبون چشید ، طعمش براش تازگی داشت ، چشمهاش و سمت بارمَن منتظر داد و خیلی اتفاقی همش رو بالا کشید ، ابروهای پسر روبه روش بالا رفت و کنجکاو سمت بکهیون خم شد
" باید کم کم زیر لبت مزش کنی !
با رضایت عقب کشید و به صورت مچاله شده ی پسر روبه روش لبخند زد ،سرش و تکون داد و سمت یکی دیگه از مشتری هاش رفت و بکهیون و تنها گذاشت
بکیهون به لیوان خالی روبه روش نگاه کرد و با کف دست قفسه سینش و مالید تا از سوزش مریش کم بشه
اطراف و نگاه کرد و ساعت و از روی مچ دستش چک کرد
۱۲:۴۶ حدود نیم ساعت بود که بکهیون منتظر اونجا نشسته بود ، آهی کشید و لیوان و چندبار بین دستش تکون داد تا نظر بارمَن و سمت خودش بکشه …بعد چند لحظه معطلی بالاخره دوباره بارمَن سمتش اومد
ESTÁS LEYENDO
your shadow
Fanficچانیول پسری که بعد از پدرش باید رهبر امپراطوری خون اشام ها بشه ولی به دلایلی دست از سمتش کشیده و در یک دانشکده خودش و مخفی کرده و درس میخونه متوجه میشه که باید سراغ خونواده اش بره چون ممکنه بخاطر اتفاقاتی که افتاده جنگی جهانی رخ بده کاپل اصلی = چ...