+×+×+×+×+×+×+×+با نهایت دقت بخونید!
×چند وقتی که توی تاریکیِ بی نهایت گیر بیوفتی,واسه روشنایی تقلا می کنی,
گوشات برای هر صدایی تیز میشه,چشمات دنبال می گردن,ولی تو توی تنهایی و تاریکی گم می شی...ترسیدی و به خودت می گی دیگه امیدی واسه برگشتن نیست,
من توی اون تاریکی دنبال چیزی می گشتم تا خودمو خلاص کنم,
اما وقتی نمی تونستن از جام تکون بخورم...انگاری هیچ علائم حیاتی نداشتم,فقط مجبور بودم منتظر بمونم,و این یعنی سوختن مغزت توی اتیش,و مودن بدنت تو اب یخ!
نبضمو حس نمی کردم...
هیچی رو حس نمی کردم...تا زمانی که صدای اون رو شنیدم!
+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+×+
لویی جلوی دیوار گاراژ ایستاده بود و منتظر بود تا زین و نایل عکسای روی صفحه نمایشگر سبز رنگ رو هضم کنن
نایل که معلوم بود هیچی نفهمیده فقط قسمتای جراحیشو گوش می داد
زین هم فهمیده بود ولی لویی حدس می زد بازم قراره مثل همیشه با بعضی چیزاش مخالفت کنه یا ساز مخالف بزنه یا بپرسه چرا
و همین حالام می دونست که قرار نیست جواب قانع کننده ای از طرفش بشنوه..."خب حالا میشه دقیقا برامون توضیح بدی این هوش مصنوعی که میگی,چیه!,تو دست و پام نبوده بررسیش کنم!"
نایل پرسیددستشو روی قسمت چپ سر و مغز ابی رنگ ادمک توی تصویر گذاشت
"این,این هوش مصنوعیشه!""خب قراره چیکارش کنیم؟"
زین:"تو که خنگ نبودی!"
زین ابرو بالا انداخت و نایل انگشت فاکشو نشونش دادلویی چشماشو چرخوند
دستشو روی ساعت دستش کشید و انگشتر توی انگشت میدلش رو سمت کف دستش چرخوند ,
به نظر یه انگشتر معمولی میومد اما فقط لویی می دونست چقدر روش کار کرده بود تا فرستنده و دوربین رو بگیره و تصویری که می خواد رو با دستش نشون بده...هوش مصنوعی,که دقیقا مثل یه نیمه از مغز بود کف دستش مثل یه تصویر چند بعدی به نمایش گذاشته شد و به نایل نگاه کرد
"این,نیمه چپ مغزشه,می دونی که مغز انسان,نیمه راستش,نیمه چپ بدنو کنترل می کنه و قسمت چپ نیمه راست بدنتو,ما هوش مصنوعی رو به جای قسمت چپ مغزش قرار می دیم تا عملکرد ریه رو کنترل کنه و واسه ما بفرسته,و همچنین هروبات خودش ازش برای تصمیم گیری یا استدلال یا فکر کردن استفاده کنه,که اون پنج برابر بهتر از مغز معمولی انسانه,حالا چطوری ساخته می شه,ما از خود مغزش به عنوان پوشش استفاده می کنیم تا مشکلی پیش نیاد و پیوند به خوبی و اتصال برقرار بشه,یعنی ما این تیکه رو کوچیک تر می سازیم و داخل نیم کره چپ قرار می دیم,داخل اون نترون های خیلی کوچیکی هستن که مثل سرخ رگ ها و رگای عصبی داخل مغز کار می کنن پیام رو می رسونن و بدن رو کنترل می کنن این هوش مصنوعی طوری ساخته می شه که بدن رو در هر پنج دقیقه چکاپ کامل کنه پس اگر ربات مشکل داخلی یا فیزیکی داشته باشه ما به راحتی از طریق هشداری که بهمون می رسه می فهمیم,و اما,ما قسمت راست مغزشو نگه می داریم,تا اون رو یه انسان نگه داره,یعنی قسمتی که باعث خلاقیت,هنر,احساسات اون می شه,و همین طور دست چپ و قسمت چپ بدنشو کنترل کنه,ما همین طور مخچه رو داریم و حافظه که درونش هست,که به طور خوشمزه ای وقتی از خواب بیدار شه,اگر,همه چیزایی که قبلا می دونست یادش می مونه!"
YOU ARE READING
○DeMiurGe◎
Fanfiction+Larry & Ziam Futuristic Novel× من خلقت کردم, بهت جون دادم, تا واسه من باشی و به خواست من زندگی کنی... طوری که وقتی اراده کنم بمیری و وقتی بخوام زنده بشی! من خداتم هروبات, با من روی آتش دریا برقص, خون بریز و روش پایکوبی کن... واسه من زندگی کن! :فنفی...