MAIYH.ৡ35

759 131 38
                                    

یه چپتر نقلی هدیه من براتون بخاطر حمایتای این چند وقت اخیر

این هفته یه چپتر دیگه داریم که در واقع ادامه همین بود و پوینت داشت اما خب اینو براتون زودتر گذاشتم

سه شنبه پارت بعد+پوینت
ووت یادتون نره و فالوم داشته باشید

***

ساعت 9صبح بود و تازه صبحانه خورده بودن. امروز روز تعطیل بود و هردو خونه بودن. بوم نقاشی یک در دو رو کنار در دید و از جاش بلند شد.  موهاش حالت آشفته ای داشت و حین رسیدن به کنار در برای جابجایی بوم، دستی بهشون کشید. افکار سر راستی داشت چون دیشب تصمیمش رو گرفته بود.


_بیا کمک.


یونگی با صدای تهیونگ سر بلند کرد. موهای لختش رو کنار داد و به آشپزخانه نگاهی کرد.


+خانم یون..


تهیونگ کلافه دست به کمر ایستاد و مخالفت کرد.


_دارم به تو میگم یعنی خودت بیا.


خانم یون که تا پادری آشپزخانه اومده بود،برگشت. یونگی کلافه بلند شد و لپ تاپ رو بست. دمپایی هاش رو پوشید، آستین هودی یاسی رنگش رو بالا داد و به سمت تهیونگ رفت.


+کجا ببریمش؟


یونگی پرسید و تهیونگ یک طرف بوم رو بلند کرد.


_پلی روم.


یونگی بهت زده به تهیونگ نگاه کرد و با اشاره تهیونگ مبنی بر برداشتن بوم، یک طرفش رو گرفت.


+این که خیلی سبکه. میشه راحت تکی بردش.


معترض گفت و تهیونگ بی تفاوت جواب داد.


_خیلی حرف میزنی. فقط انجامش بده.


یونگی دیگه چیزی نگفت و به سمت پلی روم حرکت کردن. جلوی در که رسیدن، تهیونگ با یک دست در رو باز کرد. داخل رفتن و با تقلای مرد قدبلندتر، بلاخره بوم روی پایه قرار گرفت.


پایه ای که به سمت تخت بود و پشتش صندلی و میز رنگ ها و قلم ها. و یک دفترچه که روش اتود زده بود. اون تصویر یک بدن بانداژ شده بود... که صورتی نداشت.


+چرا اینجا؟


فضای اتاق با مهتابی کوچیک بالای تخت کمی روشن شده بود. ولی نور قرمز رنگ حاصل از بازتاب روی وسایل، فضای اتاق رو کمی دلهره آور و ترسناک میکرد. تهیونگ بوم رو ثابت کرد و به سمت یونگی رفت.


هودی گشاد یاسی رنگی پوشیده بود و جلوی در نیمه باز اتاق ایستاده بود. موهای لخت و رنگ شدش روی پیشونیش ریخته بودن و اثری از میکاپ تو صورتش نبود. حالا خیلی زیبا تر بود...!

 𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |TaegiOnde histórias criam vida. Descubra agora