یونگی تو اتاق تماما سفید منتظر بازپرس نشسته بود.
با دستش روی میز ضرب گرفته بود و پاشو هیستریک تکون میداد.
در اتاق باز شد و مینهو داخل اومد و روی صندلی پشت میز روبروی پسر نشست.
_سلام
یونگی هنوزم پاشو تکون میداد.
+سلام
_شروع کنیم؟
یونگی سری تکون داد و شروع کرد.
+یه هفته اول آموزشی همه چی عادی بود. تهیونگ زیاد پیداش نمیشد. بعضی اوقات میومد تو غذاخوری و سر بعضی از آموزشا حاضر میشد. محبوب بود.. خیلی زیاد.
تا اولین برخورد جدی رو در رومون همه چی عادی بود.
_چجوری بود؟
+اولین برخوردمون همگروهی شدیم...
*فلش بک
«ساعت 6صبح زنگ بزرگ پادگان به صدا درومد.
یونگی بلند شد و سعی کرد هوسوکی که خواب سنگینی داشت رو بیدار کنه.
_هوسوکی.. بیدار شو.
+عااااا... خب
سر جاش غلت خورد و دوباره چشماشو بست. یونگی بازوشو گرفت و اینبار بلندتر گفت.
_بیدارشو دیگه اهههه
هوسوک چشماشو باز کرد.
+عوضی.. بزار بخوابم دیگه.
یونگی نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداخت.
_آره باید ولت میکردم همون جاستین احمق با دوست نره غولش بیان بیدارت کنن.
هوسوک به خنده افتاد. و بلند شد.
+خیلی بامزه ای.
_من میرم محوطه جیمین هم اونجاست. توام زود آماده شو بیا.
هوسوک سر تکون داد و یونگی دور شد.
از در خوابگاه بیرون رفت و با چشم دنبال جیمین گشت.
اوایل بهار بود و هوا خیلی خوب بود.
محیط بیابونی بود ولی نسیم خنکی که از بین درختای جنگل مجاور از بین برگ ها با عطر و بوی شبنم تو هوا پیچیده بود، باعث شد یونگی لبخندی بزنه و چشماشو ببنده.
از استشمام اون عطر زندگی لذت میبرد که دونفر با خنده بهش نزدیک میشدند، اونو از دنیای خیالاتش بیرون کشیدن.
چشماشو باز کرد و به اون دو نگاه کرد.. جاستین و جئون بودن.
لبخندی زد.
_سلام
جاستین دستی به بازوش کوبوند.
+چطوری پسر؟
CZYTASZ
𝓶𝔂 𝓪𝓫𝓸𝓻𝓽𝓲𝓸𝓷 𝓲𝓷 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 |Taegi
Fanfiction"ای کاش میشد به جای این یک بار، چندبار و با روش های مختلف و دردناک میکشتمت. یک بار مرگ برات کافی نیست... ای کاش... ای کاش میتونستم چندین بار بکشمت..!درست مثل خودت..." سقط من در قلبت : بی دی اس ام، روانشناسی، رمنس،انگست،اسمات Genre :BDSM,Psychology...