-رييس كيم،ورورورورو.
آقای كيم،زرزرزرزرزر
اين كارمندای فاكی مخمو به فاك دادن!!!تهيونگ در حالی كه خودشو پرت ميكرد روی كاناپه غرغر كرد.
هوسوك به چشاش تابی داد؛ اون كاملا به غرغرای اين پسره لوس عادت داشت.
در واقع از صبح تا حالا كه ساعت حدود چهار بود، تنها كارايی كه كرده بودن اين بود:
صبحونه خوردن
رفتن به فروشگاه برای سر كشی
خوردن قهوه و چيز كيك
سر زدن به يكي از شريك های آقای كيم
خوردن وافل و بستنی(و البته كه هوسوك لب به هيچ كدوم نزد،چون همش برای تهيونگ بود!!)
وامضای چند تا قرار داد پيش وكيل خانوادگيشونهمين!
واقعا كاره سنگينی بود؟هوسوك نگاه ديگه ای به پسر دايی عزيزش انداخت ،تهيونگ مثه جنازه رو كاناپه ولو بود!
هوسوك رفت سمتش و بالا سرش ايستاد.
نوچ نوچ كنان گفت:
+وقتی كه دوره كار آموزيمو پيش پدرت ميگذروندم، بعضي روزا دوازده ساعت تمام دنبالش ميدويدم اين طرف اون طرف.
يه بار مجبور شدم چون آسانسور شركت خراب بود 10 طبقه برم پايين تا يكی از قرار داد های مهم رو براش از تو ماشين بيارم؛اون وقت تو با همين يه ذره كاری كه امروز كردی داری ميمیری!تهيونگ موهاشو از جلو چشمش كنار داد:
-خوب ميخواستی دنبال بابام راه نيوفتی. والا!پسر بزرگتر نگاهی به امگای داغونو پُررویِ جلوش انداخت.چينی به دماغش داد :
+آره اشتباه كردم،بايد ميومدم مينشستم مثه توی ديوونه با اون علف های تو باغچه حرف ميزدم!تهيونگ يهو سر جاش بلند شد،آلفا خودشو آماده كرد تا صدای داد تهيونگ كه ميگفت "پيونی های من علف نيستن" رو بشنوه.
و درست هم حدس زد.
پسرك همين جمله رو گفت ولی نه با فرياد،با يه قيافه مظلوم و لب های جلو اومده!هوسوك برای بار صدم نگاهی به پسر رو به روش انداخت.
موهای فر و بلند مشكيش جلوی ديده شدن چشاشو ميگرفت، ولی نه اونقدر كه نشه چشم های پاپی طورش رو نديد.
لبای جلو اومدش كه لپ هاشو گرد كرده بود.هوسوك ابرو بالا انداخت:
بعد ميگه من شبيه امگاها نيستم!پسرهیِ...بقیه حرفش با کوسنی که توی صورتش خورد،ناتموم موند.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~بارِ "بلک لایت" شلوغ بود.
از معروف ترین بار ججو انتظار دیگه ای هم نمیرفت!همه جا پر از الفاها،امگاها و بتاها بود.
همه توی پیست رقص به هم میلولیدن و میرقصیدن.تهیونگ آبجوی توی دستشو سر کشید و به اطراف نگاهی انداخت.
کنارش یه پسر بتا و یه امگا نشسته بودن.
تهیونگ مطمئن بود که اون پسر با موهای طلایی امگاست.یه امگای همه چی تموم،باید شبیه اون پسر میبود.
چهره زیبا، قد متوسط،ریزه میزه، و مهمتر از همه عطر شیرین و ملایم لوندر.پسرک که انگار سنگینی نگاه کسی رو روی خودش حس کرد،به سمت تهیونگ چرخید و لبخند زد.
تهیونگ هم در جوابش لبخند زد.
+تنهایی؟
امگا گفت و متنظر جواب موند.
تهیونگ اون لحظه صدای قشنگ پسر رو هم به لیست اضافه کرد.
-یه جورایی؟
+یه جورایی؟!شرط میبندم دوستت الان تو یکی اتاقای بالاس،نه؟تهیونگ به پسر نگاه کرد،از اینجور آدما که زود گرم میگیرن خوشش میومد.
-دقیقا!پسر باز هم خندید،چشم هاش هلالی شد.
+خوب پس خوشبختم،من جیمینم.پارک جیمین.
و دستشو به طرف تهیونگ گرفت.
-کیم تهیونگ،خوشبختم.
با لبخند دست پسرو گرفت.
خدایا...
این دستا واقعا کوچولو بودن!
و نرم.+اینم سوکجینِ.
جیمین گفت و به پسره بغل دستش اشاره کرد.×از دیدنت خوشبختم،میتونی جین صدام کنی.
جین با لبخند ملایمی گفت و با تهیونگ دست داد.
بعد به سمت بار من برگشت و سه بطری دیگه سوجو و آب جو سفارش داد.×با ترکیبشون که مشکل نداری؟
-نه،خوبه.دروغ محض بود!
کیم تهیونگ کسی بود که میتونست با دو بطری آبجو یا سوجو مثه چی مست کنه!چه برسه به دو بطری دیگه سومَک(ترکیب سوجو و آبجو).
.
.
.
.
فق دو ساعت گذشته بود.
ولی تهیونگ نمیدونست چی شد که به اینجا رسید.الان..
داشت یه نفرو میبوسید...
به خشن ترین شکل ممکن!
اون قدر مست و خسته بود که براش مهم نباشه اون یه نفر کیه.وقتی صدای ریز ناله از طرف مقابل شنید،چشم هاشو باز کرد و چیزی که دید؛توی یه کلمه: شوکه کننده بود.
اون الان اینجا
توی یکی از اتاقای بار
با این امگایی که زیرش بود و به خودش میپیچید،
چه غلطی میکرد؟؟!!!ترسناک ترین بخش ماجرا این بود که امگای زیرش،
موهای طلایی، چهره زیبا، قد متوسط،ریزه میزه، و مهمتر از همه عطر شیرین و ملایم لوندر داشت.توی سر تهیونگ فقط یه صدا بود.
+خوشبختم،من جیمینم،پارک جیمین...
.
.
.
.
.
.
.
.سلام سلام:)
چه طورین؟
یکی از مورد علاقه هام اینه پارت رو با غر زدنای تهیونگ شروع کنم😂
نظرتون چیع راجب تهیونگ قصمون؟
یه کم جلوتر که بریم میفهمین همه چیو.تا اون موقع،نظر و ووت هاتون رو از من دریغ نکنید.
بومی دوستون داره❤
نویسنده ای در ایوان بهاری،بومی🌸
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Fanficاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...