Part 10: عزرائیل

1.9K 430 68
                                    


+باید بهش بگم حامله ام.

جیمین آروم لب زد تا صدا از توی اتاق به حال، جایی که تهیونگ نشسته بود نرسه..

×هیونگ تو حامله ایییییییییی؟

جونگکوک بی توجه به شرایط با فریاد از جیمین پرسید.

جیمین خیز برداشت و دستشو روی دهنه پسر گذاشت:

+نه احمق، مگه خرم که بزارم یه نفر توی یه وان نایت کوفتی یه توله تو شکمم بکاره؟

برگشت و از لای در به تهیونگ نگاهی انداخت:

+حالا هر چقدر هم یارو جذاب باشه!

جونگکوک لیسی به دست جیمین که روی دهنش بود زد و ابرو بالا انداخت.

جیمین چینی به دماغش داد، دستشو برداشت و به شلوارک آلفا مالید:

+حال بهم زن!

جونگکوک خندید:

×ظاهرا از این یارو خوشت میاد! اونقدر که حاضری الکی بگی ازش حامله ای؟

جیمین با قیافه به خون نشسته نگاهش کرد:

+خفه شو کوک! من هنوزم فک میکنم این یارو یه چیزی میزنه.

بعد به در اشاره کرد:

+آخه این دراز امگاس؟

آلفا یه کم خم شد و از لای در به تهیونگ که داشت با موبایلش ور میرفت نگاه کرد:

×هیونگ این یارو همچین هم دراز نیستا...

با نیشخندی به چشمای امگا نگاه کرد و ادامه داد:

×تو کوچولویی

جیمین کوسن خرگوشی شکل رو چنگ زد و محکم کوبیدش تو صورت پسر:

+پسره ی دیوث! منو باش فک کردم آدمی اومدم باهات حرف بزنم

چشم غره ای به پسر آلفا که حتی نیشش بیشتر باز شده رفت و قبل از اینکه در رو باز کنه با خودش فکر کرد.

باید چیکار میکرد میرفت بیرون و به دروغ میگفت که ازش حاملس، تا بتونه هر چقدر میخواد در ازای بچه ای که وجود نداره ازش پول بگیره؟

نقشه احمقانه ای بود!

گوشه لبشو به دندون گرفت و با خودش زمزمه کرد:

+نقش یه عاشق دل خسته چه طوره؟
.

.

.

داشت با هوسوک حرف میزد، کله ماجرا رو براش تعریف کرده بود.

و خوب الان تنها کاری که میکرد این بود،

زل زدن به صفحه چتی که هر چند ثانیه یه فوحش جدید روش ظاهر میشد.

ظاهرا پسر دایی عزیزش فرهنگ لغت جامعی در زمینه فحش و نا سزا داشت!

‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟Where stories live. Discover now