Part 30: ماه مربا²

1.4K 300 79
                                    

ژل سرد روی شکمش لرزی به تنش انداخت.
زن با لبخند دستگاه سونو گرافی رو روشن کرد و اون ماس‌ماسک غلتون رو زیر شکم جیمین گذاشت.

-دختره؟ یا پسره؟

تهیونگ جوری توی جاش وول میخورد، انگار که یک هفته است دستشویش رو نگه داشته!
دکتر کمی چشم هاش رو ریز کرد و با دقت به مانیتور نگاه کرد.

×خب هفته دیگه وارد سه ماه میشی. همه چیز خوب و عادیه، رشد جنین ها هم خوبه.

تهیونگ دوباره با ذوق سوالش رو تکرار کرد:

-پسره؟

جیمین تکخندی کرد.

دکتر دستگاه رو خاموش کرد و چند ورق دستمال به جیمین داد:

×دو تا پسر و یه دختر.

جیمین که در حال پاک کردن شکم بر آمدش بود، با بهت سرش رو بالا آورد:

+چ...چی؟

×تبریک میگم عزیزم، تو سه قلو بارداری.

تهیونگ گشاد ترین لبخند ممکنه رو زد و شونه های جیمین رو توی بغلش گرفت:

-وای جیمین! مرسی مرسی مرسیییی!

پسر حامله اما به شکمش زل زده بود.
سه تا بچه!
کارما داشت باهاش شوخی میکرد دیگه؟
آره آره! این یه شوخی بود...

با ضربه های محکم و پشت سر همی که که به شکمش خورد ناله ای کرد.
انگار چند نفر داشتن به شکلی وحشیانه به داخل شکمش مشت میزدن!

+آی آی! این...اه درد دارهههه

دکتر باز هم به زدن لبخند مسخرش ادامه داد:

×اون ها توله کوچولوهاتونن آقای کیم! آیگو، فک کنم خیلی شیطونن.

تهیونگ دستش رو پشت کمر همسرش میکشید:

-خیلی بامزست، سه تا نی‌نی کوچولو، خونمون قراره پر از صدای بچه بشه عزیزم!

سر جیمین با تصور سه تا بچه داشت گیج میرفت.
زندگی زیباش قرار بود پر بشه از پوشک های کثیف و جیغ های بچه؟

شاید با یکیش مشکل نداشت ولی
آخه سه تا!

تازه کدوم بچه‌ی سه ماه ای لگد میزنه!!؟

اون قدر صداهای مغزش زیاد شد و اونقدر مشت و لگد انداختن های بچه های توی شکمش زیاد بود که فریادی زد و از خواب پرید...

-جیمین ! خوبی؟؟

تهیونگ شونه هاش رو گرفته بود و به چهره خیس عرق و چشم های درشت شده‌ی همسرش نگاه میکرد.

جیمین یقه تیشرت تهیونگ رو گرفت و صورتش رو به خودش نزدیک کرد.

تهیونگ با خودش فکر کرد، حتما جفتش خواب بد دیده و نیاز داره با بوسه خودش رو آروم کنه، پس چشم هاش رو بست و خواست که سرس رو جلو ببره...

‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟Where stories live. Discover now