Part 34 : زندگیِ خانواده‌ی کیم

1.5K 313 96
                                    


وقتی از خواب بیدار شد، به طرز عجیبی اون گردن دردی که انتظارش رو داشت سراغش نیومد. جیمین زیر سرش بالش گذاشته بود و پتوی نازکی روش کشیده بود.

نگاهش رو به کاناپه داد و وقتی جیمین رو ندید از جاش بلند شد.

+ته خوبه بیدار شدی. گشنت نیست؟

امگای بزرگتر نگاهش رو از روی جیمینی که توی چهار چوب در اتاق ایستاده بود برداشت و چشم هاش رو به دنبال ساعت روی دیوار چرخوند.

+ساعت ۲ عه

-چی؟ واقعا؟ چرا انقدر خوابیدم آخه!

جیمین آروم خندید. به طرف جفتش رفت و رو به روی تهیونگ ایستاد. دستی به موهای طلایی رنگ و آشفته پسر کشید و با لحنی جدی جواب داد:

+اشکالی نداره، ولی تهیونگ ما باید با هم حرف بزنیم. قرار نیست بزارم مشکلاتمون با یه بغل و بوسه حل بشه. ما دو تا پسر کوچولوی پنج ساله که با هم قهر کردن نیستیم، اینو میدونی دیگه؟

تهیونگ فقط با سر تایید کرد.

+پس برو دست و صورتت رو بشور و یکی از تیشرت های من رو بپوش، تا بیای غذا سفارش میدم.

.

.

.

.

-من...دیگه انجامش نمیدم، همه قرص ها رو دور انداختم و...

وقتی تهیونگ یهو دست از غذا خوردن کشید و شروع به حرف زدن کرد، جیمین تعجب نکرد. میدونست که پسرک کم طاقتش نمیتونه تا تموم شدن غذا ساکت بمونه.

+تهیونگ

پسر مو بلند لب هاش رو به هم چسبوند و تو سکوت منتظر ادامه حرف همسرش شد.

+بهم بگو. چرا میخوای یه آلفا باشی؟

تهیونگ نگاهش رو از چشم های قهوه ای امگا گرفت و به کاهو های کنار بشقابش زل زد.

-میخوام مراقب بچه هامون باشم، میخوام برای تو کافی باشم. نمیخوام به خاطر اینکه با یه امگا یا دو رگه ازدواج کردی حرف بشنوی. نمیخوام دوقلوها توی جامعه ضعیف به نظر بیان فقط چون من یه امگام.

جیمین به صورت غرق فکر تهیونگ نگاه میکرد. با تمام وجودش میتونست حس کنه که تهیونگش مثل همیشه صادقانه داره جواب میده.

+حالا بهم بگو که کیم تهیونگ چی میخواد؟ بدون توجه به اینکه الان یه همسر و یه پدره...

سوال جیمین باعث شد سر تهیونگ با بیشترین سرعت بالا بیاد و مردمک های متعجبش رو به چشم های خون سرد جیمین بدوزه:

-این چه سوالیه جیمین؟!

+فقط جوابم رو بده تهیونگ.

نگاه جیمین کمی مهربون شد و رایحه‌ی لوندرش رو کمی رها کرد تا گرگ آشفته‌ی تهیونگ رو آروم کنه.

‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟Where stories live. Discover now