این آهنگ لعنتی...خیلی قشنگ بود :)
ووکال خوندن نامجون یه روز منو میکشه *-*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ+چرا انقدر بدمزه شد آخه!
لب هاش رو آویزون کرد و به قابلمه روی گاز که قل میزد خیره شد.
جونگکوک رفته بود خارج از شهر و جیمین تصمیم گرفته بود حالا که تنهاعه برای خودش یکم آشپزی کنه.
نگاهی به ساعت که عدد 1:12 رو نشون میداد کرد و پوفی کشید. ساعت دو باید میرفت هتل. از اون طرف هم امشب تو اداره پست نوبتش بود.
زیر گاز رو خاموش کرد و بی حوصله خودش رو روی صندلی میز غذاخوری رها کرد.
+کسی که به خاطر یه وعده غذا نخوردن که نمرده...
اون قدر بی حوصله بود که حتی حال نداشت رامیون درست کنه.
صدای زنگ گوشیش از توی حال که اومد از جاش بلند شد:
+فاک بهت،حالا هر کی هستی.گوشیش رو از روی کاناپه برداشت و به اسکرینش نگاه کرد:
+جین هیونگ؟در هر صورت قرار نیست حرفمو پس بگیرم!
با چشم های ریز کرده زیر لب غر زد و تماس رو وصل کرد:
+هیونگ
*او جیمینا جونگکوک اونجاست؟
چه سلام گرمی واقعا!
+هیونگ محض اطلاعت میگم؛اون پسره خنگ خودش گوشی داره! چرا به من زنگ میزنی؟
صدای جین کلافه بود:
*جواب نمیده جیمین.فقط بهم بگو خونس یا نه؟جیمین روی کاناپه دراز کشید و بی حوصله جواب پسر کلافه پشت تلفن رو داد:
+نه خونه نیس،رفته خارج شهر
*چییییییییییییی؟
جیمین گوشی رو از گوشش فاصله داد تا صدای داد و هوار جین گوشش های عزیزش رو کر نکنه.
*اصلا میدونی خارج شهر رفتن کوک یعنی چـــــــــی؟جیمین خمیازه ای کشید :
+ اوم..یعنی دوباره الان وسط یکی از اون رینگ های بکس غیر قانونی یا داره یکی رو میزنه؛یا داره کتک میخوره..
جیمین جوری عادی حرف میزد که انگار داره راجب یه فرمول فیزیک مسخره بحث میکنه.
*جیمین میدونستی و گذاشتی بره؟
+وقتی من اومدم رفته بود،فقط مثل همیشه یه استیکر رو یخچال زده بود که داره میره خارج شهر.بعدش هم،جونگکوک دیگه بچه نیست خودش بهتر میدونه داره چیکار میکنه.جیمین چشم هاش رو بسته بود و به صدای غرغر های ناواضح پسر بزرگتر گوش میداد.
+هیونگ کاری نداری؟
*نه،ولی اگه جونگکوک رو دیدی بگو بهم زنگ بزنه.
+باشه
پسر میخواست تماس رو قطع کنه که صدای هیونگش مانع شد:
*جیم وایسا ناهار خوردی؟جیمین نگاهی به لوستر روی سقف کرد :
+آره
*پارک جیمین!من تورو بزرگت کردم.آشپزی که بلد نیستی،جونگکوک نباشه به خام خاری رو میاری!
جیمین از جاش بلند شد و سمت اتاقش رفت تا لباس فرم هتل رو اتو بزنه:
+آفرین هیونگ درست حدس زدی.حالا هم باید برم نمیخوام دیرم بشه.
*هی پارک جیمین همین الان پا میشی میای اینجا.من و هانا هم هنوز غذا نخوردیم.جیمین با تصور دست پخت جین هیونگش آب دهنش رو قورت داد و پرسید:
+خودت درست کردی؟اگه هانا نونا درست کرده که به خودم زحمت ندم این همه راه بیام تا خونتون.صدای جیغ دخترونه ای که بلند شد باعث خنده جیمین شد:
^هی پسره ی پر رو! اون موقع که مریض میشدی برات سوپ درست میکردم که دست پختم خوب بود.جیمین گوشی رو ما بین شونه رو گردنش گرفت و اتو داغ شده رو روی شلوار پارچه ای مشکی کشید:
+نونا،از یه آدم مریض چه انتظاری داری؟من اون موقع فرق آب نمک و آب قند رو نمیفهمیدم.صدای غرغر های حرصی دختر باعث میشد لبخند شیطانی رو لب جیمین عمیق تر شه.
*یاااااا انقدر سر به سر دوست دختر من نزار!
جیمین بلند خندید :
+باشه بابا! ولی هیونگ جدا نمیتونم بیام خونتون،همین جوریشم دیرم میشه.
*خیلی خب.ولی قول بده قرص هات رو با شکم خالی نخوری، باشه؟جیمین لبخندی از مهربونی جین زد:
+چشم جینی هیونگ.حواسم هست،از طرف من از نونا هم خدافظی کن.
*باشه
گوشی رو از رو گوشش پایین آورد و بعد از قطع کردن تماس به ساعتش نگاه کرد:
+اوه خدایا فقط نیم ساعت وقت دارم!.
.
.
تو لابی نشسته بود و به مرد خیره بود:
-نامجون شی کارم داشتی؟نامجون نگاهی به پسر روبه روش کرد و سر تکون داد:
×آره ، راستش میخواستم یه چیز هایی رو خصوصی بهت بگمتهیونگ کنجکاو شده عینکش رو روی دماغش بالا فرستاد و نیم تنش رو روی میز جلو کشید:
-چی شده؟×ببین ما قبلا با هم حرف زدیم، و خب گفتم که احتمالا به خاطر گرایشته که به یه امگا جذب شدی ولی یه چیزی درست نیست.
تهیونگ ترسیده با مردمک های لرزون و منتظرش به دکتر رو به روش خیره شده بود.
نامجون به پشتی صندلی تکیه داد:
×فورومون های تو فورومون یه آلفاست و این عجیب بود. تا زمانی که به یه چیزی شک کردم.
برگه ای رو جلوی پسر امگا گذاشت و یه سری عدد اشاره کرد:
×من از هوسوک خواستم برام یه تار مو از هر کدوم از پدرات گیر بیاره.خود تو هم قبلا خون داده بودی.این ها جواب آزمایش دی ان ایه و بر اساس اینا...تهیونگ از اون برگه چیزی سر در نمیاورد،حرف های نامجون هم بد جوری گیجش کرده بود:
-من..من نمیفهمم اینا که میگی یعنی چی؟
نامجون نمیدونست چه طور باید این موضوع رو توضیح بده؛از طرفی هوسوک بهش گفته بود که تهیونگ خیلی به پدراش حساسه.
مخصوصا پدر امگاش...× تهیونگ تو رابطه خونی 99.98 درصدی با آقای کیم ووهان داری، ولی هیچ نسبته خونی با آقای لی هیونجو نداری..
توی سر تهیونگ صدای مرد اکو میشد:
هیچ نسبته خونی با لی هیونجو نداریاین یه دروغ مسخرس مگه نه؟
مگه میشه پاپای عزیزش...
پدرش نباشه؟!.
.
.
.
.
.
ببخشید واسه دیر آپ کردنم :(
بوومی دوستون داره :)
ووت و کامنت فراموش نشه سویتی ها😻
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Hayran Kurguاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...